"صلح " را با "حقوق برابر" هم آواز مي کنيم
آسيه اميني - یکشنبه 13 آبان 1386 [2007.11.04]
وقتي در جغرافياي ملي و سياسي کشور خودت هستي و سقف خواسته ها و چشم انداز فعاليتهاي سياسي در کشورت، مقابل ديدگانت است، همه چيز فرق مي کند نسبت به زماني که از اين چشم انداز فاصله مي گيري و از دور تر و در فضايي بازتر مورد سوال و جواب قرار مي گيري. در زمستان گذشته در سفري که (براي شرکت فروم اجتماعي جهاني) به کشور کنيا رفته بودم، پسري مصري که خودش از فعالان اجتماعي کشور مصر بود از من پرسيد، آيا شما از دخالت کشور امريکا در مورد مسائل هسته اي تان ناراحت نيستيد؟ آيا شما انرژي هسته اي را حق کشورتان نمي دانيد؟ آيا شما از سياستهاي هسته اي کشورتان حمايت مي کنيد؟ آيا جنبشهاي اجتماعي در ايران براي مبارزه با سياستهاي جنگ طلبانه امريکا امريکا برنامه ريزي دارند؟ و....
به نظر مي رسيد در فضاي ضد امريکايي- امپرياليستي فروم، پاسخ اين سوالها براي حاضران از پيش تعيين شده بود. پاسخي که براي فعالان اجتماعي داخل کشور ما که همواره سقف کوتاه و ديوار تنگ فعاليتهايشان خود، علاوه بر تهديدهاي بيروني، تهديدي جدي است، چندان هم از پيش تعيين شده نبود.
زحمت زيادي کشيدم تا به او بفهمانم که در کشورم ضرب المثلي هست با مضمون "چوب دوسر... !" که ما بخشي از فعالان جنبشهاي اجتماعي مصداق آنيم! هم چوب و چماق براندازي و طراحي انقلابهاي رنگين و مخملين را از سوي حکومتگران مي خوريم و هم چون صلح جو و ضد جنگيم و معتقديم دموکراسي بايد با با آموزش و فرهنگ به رگهاي جامعه وارد شود نه با شوک انقلابي و جنگ، متهميم به سازشکاري با همان حکومتگران !
اين روزها ولي، بوي بد جنگ نياز به شامه تيز سياسي ندارد تا دريابيم که چون هميشه معادلات و معاملات سياست ورزان و دولت مردان جهان، مردم بي دفاع سرزمينمان را تهديد مي کند. از "تهديد" حرف مي زنم و نه از خود جنگ. از بوي بد جنگ حرف مي زنم نه از خود جنگ. زيرا معتقدم حتا تهديد جنگ نيز سلامت جامعه و امنيت فرزندان ما را به خطر مي اندازد. تهديد جنگ نيز فضا را نا مطمئن ونا امن مي کند. چنان که کرده است؛ تشويش اذهان عمومي هم نمي کنم و معتقدم که اتفاقا اين حس نا امني، از خود دولت مردان به جمع و جامعه تسري يافته است. تکرار واژگان دشمن و ستون پنجم و برانداز و طراح انقلاب رنگين و مخملين و نسبت دادن آن به فعالان مدني، است. ستگيري فعالان و کنشگران اجتماعي بوده است. کنشگراني که جز باري، فعالان اجتماعي کشور از يک طرف موافق دخالت هيچ قدرت مداخله گري چه به صورت نظامي و چه غير نظامي به مسائل داخلي کشورمان نيستند، بويژه که اين دخالت تهديد جنگ را براي کشورمان به همراه دارد. و از سويي هم اين کنش ضد جنگ و ضد امپرياليستي، نبايد حمايت از بنيادگرايي يا هر قدرت انحصارگر يا انحصار خواه ديگري تلقي شود. ونيز نبايد موجب آن شود که حمايت خانواده جامعه مدني جهاني يا خانواده حقوق بشر جهاني از فعالانمدني و فعالان حقوق بشر، نوعي مداخله در امور داخلي کشور ما محسوب شود.
اين روزها بسياري از ما با پرسشي هم سخت و هم آسان روبروييم؛ که در اين شرايط چه بايد کرد؟
پاسخ اين سوال براي هر فعال مدني واقعي و هر فعال اجتماعي برابري خواهي مشخص است. کدام فعال حقوق زنان و حقوق بشر را مي يابيد که راضي به ريخته شدن خون حتي يک زن يا کودک يا هر فرد بي دفاع باشد؟ و کدام جنگي را مي شناسيد که در آن مظلومترين و بي دفاعترين قربانيان زنان و کودکان نباشند؟ بنابراين پاسخ فعالان اجتماعي ايران به اين سوال روشن و واضح است. آنان صلح مي خواهند. آرامش مي خواهند. امنيت مي خواهند. آنها مي خواهند از پنجره هاي خانه هايشان پرچم سفيد بياويزند. اما همين که چوب پرچم از پنجره بيرون بيايد، لابد به جرم بيرون آمدن سلاح سرد بايد پاسخ بدهند ومحاکمه شوند! پاسخ آسان همينجا سخت مي شود! که چگونه مي شود هم جنگ را پس زد و هم بنيادگرايي و انحصارگري را تاييد نکرد؟ چگونه مي شود هم برابري خواهي را ترويج کرد و هم تن نداد به آن نسخه برابري خواهي از پيش پيچيده شده اي که گويا داروي همه کشورهاي جهان سومي است که بوي نفتشان با بوي باروت آغشته است! چگونه مي شود هم هويت ملي و منافع عمومي را پاس داشت، و هم حقوق فردي و گروهي و جنسيتي و قشري و قومي را دنبال کرد؟
چه کسي اين دو را روبروي هم قرار داده است؟ و از اين تقابل چه سودي مي برد؟ چرا مدافعان حقوق اقليتي و برابري خواهان حقوق جنسيتي، در طي اين چند سال آن قدر آماج تهمت اقدام عليه امنيت ملي و منافع ملي قرار گرفته اند که اينک مفاهيم سياسي و تعبيرهاي عمومي همگي نياز به تعمير و بازنگرييافته اند! منافع ملي ما را اين روزها چه کسي پاس مي دارد؟ و چه کسي بوي بد جنگ را از مشام کودکانمان دور مي کند؟
چه کسي دلسوزتر از همين فعالان جنبش زنان که از اواخر همين آبان ماه تا اواسط اسفند دوباره دادگاههايشان شروع مي شود، حافظ منافع و حقوق عمومي جامعه بوده اند؟ و اتهامي که در برگه هاي بازجويي مقابل آنها نهاده مي شود چيست؟ "اقدام عليه امنيت ملي!" آنها طرفدار صلحند. زنان طرفدار صلحند.
فعالان اجتماعي و مدني طرفدار صلحند. اما صلح به معني سازش با قدرت انحصارگر نيست! در برابر جنگ افروزي، بدون شک آنها فرياد اعتراضشان را بلند خواهند کرد. اما اين به معني تاييد سياستهاي حکومتگراني که آنها را در مخمصه جامعه تک صدايي قرار مي دهند نيست. در بي صدايي رسانه هايي که منع شده، يا خود را منع کرده اند از نوشتن و دنبال کردن وضعيت فعالان اجتماعي و مدني و وضعيت مدافعان حقوق بشري که خود اينک جزء قربانيان حقوق بشر محسوب مي شوند، به دو دليل خبري از گروه هاي ضدجنگ نيز يافت نمي شود. اول اينکه بسياري از گروه هاي اجتماعي مخالف جنگ، اعم از فعالان حقوق زنان و کودکان، فعالان حقوق بشر، فعالان جامعه مدني، فعالان جنبش دانشجويي و حتا فعالان سياسي، اين روزها چنان درگير مسائل و مصائب افراد گروه هاي خويشند و چنان در رفت و آمد به دادسرا و دادگاه ها و زندان ها سرگرم رفع اتهام اقدام عليه امنيت ملي هستند که براي دفاع از امنيت ملي، نه تواني برايشان مانده است نه اعتمادي به اين که از آن رفتار ايشان نيز سوء برداشت ديگري نشود! از سوي ديگر گرچه گروه هايي نيز اينک در تدارک برنامه هايي در تقبيح جنگ و حمايت از صلح طلبي هستند، ولي چنان اين برنامه ها در کشاکش اخبار پر سرو صداي تنش ها و اعتراض ها و خشونتهاي داخلي کمرنگ مي شود که در ابعاد خبري نيز جاذبه هاي خود را براي نشستن بر صفحه رسانه ها از دست مي دهد.
با اين وصف و با وجود همه فشاري که از هر سو بر ما مي رود، به نظر مي رسد گامهاي موازي مان در پيش رفتن به سمت صلح و دموکراسي نياز به هماهنگي بيشتري دارد. تشخيص تفاوتهاي ساختاري مخالفت با جنگ، در عين مقابله با حقوق نابرابر و نيز حرکت کردن در مسير جنبشهاي مدني صلح طلب و حفظ استقلال از سياستهايي که به دور از چشم و گوش نمايندگان جامعه مدني تصميم گيري مي شود، مهمي است که اين روزها شايد بيش از ساير مسائل، نيازمند توجه بيش از پيش فعالان جنبشهاي اجتماعي است. ما به صداي مستقل خود براي سردادن نه فقط "نه جنگ"، که "صلح، امنيت و حقوق برابر" نيازمنديم.
No comments:
Post a Comment