Tuesday, November 13, 2007

یادآوری یک حادثه: پدری که دخترش را زنده به گور کرد


یادآوری یک حادثه: پدری که دخترش را به میل وی زنده به گور کرد
نجات فقط نگاهش را به آسمان دوخته بود
*ابتدا با بيل خاک ها را روی پاهايش ريختم.هيچ حرفی نمی زد...

روشنگري: بعضی گريه ميکنند و فرياد ميزنند "ميخواهم زنده بمانم"، بعضی بيگناهی خود را داد ميزنند و از بيداد مینالند، بعضی تمنای بخشش ميکنند، دوعا خليل اسود از درد به خود میپيچيد و نمیدانيم چه ميگفت.. اما "نجات" هيچ نگفت، گريه نکرد، التماس نکرد، پرخاش نکرد، تقاضای بخشش نکرد. او آرام نگاه کرد تا پدر گورش را بکند، آرام در گور فرو رفت تا پدر بر او آنقدر خاک بريزد که ديگر نفس نکشد، نگاه نکند، حس نکند، فکر نکند، "شرمنده" نباشد، لکه ای بر "ناموس" پدر نباشد، نيست شود، نابود شود، ديگر نباشد...
"نجات" ميدانست در جامعه ای که زن ستيزی در آن سنتی ريشه دار است، در جامعه‌ای که سنت زن ستيزی توسط حکومت تقديس ميشود، در جامعه‌ای که پليس نجابت در خيابان ها جولان ميدهد تا با بالا و پائين کشيدن پارچه روی بدن زن، "ناموس" رژيم را حفظ کند، نجات از زندان هستی خود را بايد در نيستی جستجو کند. داستان او آنقدر دردناک است که قلم از نوشتن باز ميماند...
بگذار تصويری از لحظات آخر، خود سخن بگويد:
"اين مرد در مورد لحظات پر دلهره و تلخ زنده به گور کردن دخترش گفت:" وقتی چاله را حفر کردم بی‌آنکه حرفی بزنم دخترم به طرف چاله رفت و در گودال دراز کشيد. حال بدی داشتم ولی فکر می کردم کار درستی را انجام می دهم... ابتدا با بيل خاک ها را روی پاهايش ريختم. هيچ حرفی نمی زد. فقط نگاهش را به آسمان دوخته بود. خاک ها را روی شکم و سينه اش ريختم ولی باز هم حرفی نزد. از من نمی خواست که اين کار را نکنم. لحظه آخر نگاهش کردم. قبل از آنکه روی صورتش را با خاک بپوشانم صدايم کرد و گفت بابا از دخترم نگاهداری کن ..."
مطلب را به بالاترین بفرستید:
به نقل از هم روزنامه ميهن

2 comments:

Unknown said...

چقدر تلخ است این قصه به ننگ آلودگی صدبار شرف دارد به ستمکاری

Anonymous said...

سلام به تو دوست عزیز
من از عدالت می گویم، از دادخواهی جوانان غریب ایران می گویم، من از آن آزادی اسیرشده سخن می گویم، من از ایرانِ ویران دم میزنم، من اشک مادران اسیران دربند و شهیدان در راه را می بینم، من از آنسوی دژخیمان آسمان آبی را می بینم،من باروری هزاران برگ را بر درختان زمستان زده می بینم، من میلاد نور را در این سرزمین می بینم... آری من جنبش سبز ایران زمین هستم.
دوست من به وبلاگ من بیا و آخرین اخبار، اشعار، کلیپ ها و ایده ها را در وبلاگ نوپای من ببین. در صورت تمایل این وبلاگ را در وب خودتون هم لینک کنید تا این زمینه ای باشد برای اتحاد و هم بستگی بیشتر... لطفا به من هم در وبلاگم اطلاع دهید تا شما را لینک کنم.
منتظر شما هستم...

www.milade-sabz.blogfa.com