مگر جز سکوت صدايي
دكتر محمد ملكي - سه شنبه 27 شهریور 1386 [2007.09.18]
لازم ميبينم قبل از هر سخن يك نكته را روشن نمايم و آن اينكه آنچه ميگويم و مينويسم عقيدهام ميباشد و اين اعتقادات را طي تجربهاي پنجاه ساله در كارهاي اجتماعي كسب كردهام، همواره سعي داشته و دارم كه در بيان نظراتم بيپروا و صادق باشم و از پرداخت هزينههاي گفتن و نوشتن تا حد توانم نهراسيدهام. روزيكه به طرح آنچه در زندانهاي دهة شصت اتفاق افتاده بود از جمله كشتار جمعي تابستان 67 پرداختم و اعلام نمودم كه حاضرم در يك دادگاه بيطرف ادعاهاي خود را ثابت نمايم؛ روزيكه مقالة پر سر و صداي "اصلاحات فريب يا واقعيت" را نوشتم و در يك سمينار مطرح كردم (سمينار اصلاحات چيست و اصلاحطلب كيست؟ 20/5/79)، بسياري مرا عجول دانستند زيرا در اين نوشته آمده بود:
آقاي خاتمي و دوستانش دچار يك پارادوكس هستند. مگر ميشود هم قدرتهاي مطلق و مافوقِ قانون را قبول داشت و هم دم از مردمسالاري و قانونمداري و جامعه مدني زد. اين تضاد را چگونه بايد حل كرد؟ سخن آخر اينكه اصلاحات در شرايطي و به دستِ جرياني متولد شد كه از روز نخست غيرطبيعي مينمود و امروز پس از 3 سال نارسائي آن كاملاً آشكار گرديده است... بايد اذعان نمود مشكلات ما بعد از انقلاب ريشه در قانونِ اساسي و تضادهاي موجود در آن دارد كه امروز با سرباز كردن اين غده، نياز به يك جراحي عميق در آن احساس ميشود. بايد پس از دو دهه تجربه از نسلي كه به قانون اساسي فعلي رأي نداده است كمك گرفت و شرايط يك همهپرسي كاملاً آزاد را فراهم ساخت.(كتاب اصلاحات هماستراتژي همتاكتيك ص 223ـ224)
آن روزها چه در آن سمينار و چه در مقالاتي كه بعضي از آقايان مدعي اصلاحات نوشتند، مرا به چپروي، ناواقعگرايي، خيالاتي و... متهم كردند و باز روزيكه پس از تحمل حدودِ شش ماه سلولِ انفراديِ زندان 59 عشرتآباد حاضر به شركت و دفاع از خود در دادگاهي كه آنرا غيرقانوني ميدانستم، نشدم و پس از صدور حكم 7 سال زندان و 5 سال محروميت از فعاليتهاي اجتماعي، تقاضاي تجديدنظر در حكمِ صادر شده [به دليل غيرقانوني دانستن دادگاه بدوي] را نكردم و طي دهها مقاله و يادداشت و مصاحبه به نقد "نظام ولائي" و حكومتِ مطلقه فقيه و نبود آزادي و عدالت پرداختم، اتهامات و توهين و بدگوييها تشديد شد و بسياري از من و نوشتهها و گفتههايم تبري جستند تا كسي شك نكند كه آنها مدافع نظام و قانونِ اساسي آن هستند و اگر چيزي ميگويند و مينويسند جهت "هدايتِ" مسئولانست و اصولاً با "نظام ولائي" مشكلي ندارند آنها تنها هدفشان داشتن كلاهي از نمد حكومت است ولاغير.
و امّا قصد و هدف اين نوشته. طي يك ماه اخير چند مقاله از دكتر احمد زيدآبادي در سايتها ديدم كه حيفم آمد چيزي ننويسم، ميخواهم به چند نكته از نوشتههاي ايشان بپردازم، روي سخنم بيشتر با جوانها و دانشجويان است.
احمد آقا پيشنهادي دارد در مورد "جنبش سكوت" و مينويسد:
آيا كسي باوري جز اين دارد؟ هركس دارد و فكر ميكند كه ميتوان استراتژي منسجم و معقولي را براي عبور از اين بنبست طراحي كرد بفرمايد تا من يك بار و براي هميشه اين سخنپراكني را رها كنم، اما اگر همگي به اين باور رسيدهايم كه نميتوان يك استراتژي روشن و شفاف كه: اولاً باعث فروپاشي مملكت نشود؛ ثانياً خشونتي در پي نداشته باشد ثالثاً منجر به تغييري مسالمتآميز براي ظهور دولتي قانونمند، شايسته سالار، پاسخگو و كارآمد شود، رابعاً اكثر اقشار و طبقاتِ اجتماعي آن را بپذيرند و برمبناي آن عمل كنند طراحي كرد.گمان ميكنم كه آنچه دربارة يك جنبش سكوت گفتهام قابل تأمل باشد. البته اگر نخبگان ايراني حاضر به حركتي هماهنگ و مسالمتآميز براي دستيابي به يك خواستة منطقي و قانوني بودند من پيشنهاد سكوت نميدادم.
جناب آقاي زيدآبادي كه دلسوختهايست دردآشنا و در گفتهها و نوشتههايش صداقت ميتوان ديد با پيشنهادِ "جنبش سكوت"اش چند پرسش را براي خواننده ايجاد ميكند.
اولاً اينكه بايد بفرمايند مقصودشان از اين جمله چيست؟ "ما يعني مجموعة كساني كه نامِ خود را اصلاحطلب گذاشتهايم" به عقيده شما چه كساني جزء اين مجموعه به حساب ميآيند؟ احزاب مشاركت و همبستگي و مجاهدين انقلاب اسلامي و بخشي از ملي ـ مذهبيها و نهضت آزادي و اخيراً اعتماد مليِ آقاي كروبي و افرادي نظير خاتمي، موسوي خوئينيها، موسوي تبريزي، هادي غفاري، هادي خامنهاي، محتشمي، بهزاد نبوي، آرمين، تاجزاده، حجاريان و... مجموعهاي كه امروز به نام طرفدار اصلاحات ناميده ميشوند آيا از نظر آقاي زيدآبادي همينها هستند؟
اگر چنين است طبيعي مينمايد كه كاربرد كلمه "ما" از سوي ايشان اعلام اين امر است كه خود را جزء اصلاحاتيها با تركيبي كه ذكر شد ميدانند. بنابراين بايد پاسخگوي بسياري از سئوالات باشند، من جمله بفرمايند در اين 29 سال كه از برپايي نظامِ ولائي ميگذرد مگر مدعيان اصلاحات جز به قول خودتان گاهي "نق زدنهاي تكراري به حكومت" و جز شركت در بسياري از كارهايي كه ملك و ملت را به وضع كنوني انداخته است و جز سكوت در برهههايي از اين 29 سال در برابر همه انحرافات، تجاوزات به حقوق ملت، ظلم و بيدادگري، دزدي و فساد، ترويج فحشا و اعتياد، شكنجه و اعدام در زندانها و هزاران خلاف ديگر از جمله تبديل قانون اساسيِ دستپخت خودشان به يك ورق پارة بيارزش (جز بندهايي كه نظام ولائي را پاسداري ميكند) و اخيراً تماشاگر تجاوز به حقوقِ زنان و كارگران و معلمان و اعدامهاي دستهجمعي در ملاء عام و سكوت در برابر همة آنها كار ديگري انجام دادهاند؟ مجموعة كسانيكه نام خود را اصلاحطلب گذاشتهاند (جز چند نفري) مگر در موارد زير غير از عامليت و يا سكوت، عمل ديگري كردهاند كه حال شما آنها را دعوت به پيوستنِ به "جنبش سكوت" ميكنيد؟
- انحصارطلبي مطلق و مصادره انقلاب با فرياد "حزب فقط حزبالله، رهبر فقط روحالله" در روزهاي نخستين انقلاب حتا پيش از 22 بهمن 57.- بستن دانشگاهها به بهانة اسلامي كردن آنها و سرگردان كردن دهها هزار استاد و دانشجو كه زيانهاي ناشي از آن تا امروز دامنگير اين ملت است.- بهانه فراهم كردن براي حملة عراق به ايران و هشت سال ادامة جنگ با صدها هزار كشته و اسير و مجروح و صدها ميليارد دلار خسارت جنگي (نمونهاي از اين بهانه دادنها را در گفتهها و اعمالِ آقاي محمود دعايي سفير ايران در عراق و خطبههاي نماز جمعه روز 15 ارديبهشت سال 59 امام جمعه تهران و دهها مدركِ ديگر ميتوان جستجو كرد)- حمله به تظاهرات آرام گروههاي دگرانديش- حملة حزبالهيها به منزل دكتر شريعتي هنگام برگزاري مراسم سالگرد ايشان و مجروح كردن صدها نفر و كاربرد بمب آتشزا و گاز اشكاور - ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر و ورود به خاك عراق و حوادثِ بعد از آن عليرغم تلاشهاي بينالمللي از جمله كنفرانس اسلامي و پذيرش پرداخت خسارت ايران- دستگيريهاي وسيع دهها هزار نفري مخالفان رژيم و كشتار و شكنجه زندانيان در اوايل دهه شصت- جنايتِ بينظير كشتار زندانيان سياسي در تابستانِ سالِ 67- ترورهاي خارج كشور و به قتل رساندن دهها دگرانديش و مخالف نظام از جمله ماجراي رستوران ميكونوس و...
بسياري از اين حوادث به عامليت بعضي از كسانيكه بعدها خود را اصلاحطلب اعلام كردند انجام شد و ديگران جز سكوت كار ديگري انجام ندادند. آقاي زيدآبادي اگر عكسالعمل ديگري سراغ دارند اعلام كنند.
پس از روي كار آمدنِ آقاي خاتمي و اشغال اكثر كرسيهاي مجلس ششم از سوي جماعتِ اصلاحطلب اگر گاهي به قول خود ايشان آقايان نقي ميزدند براي حفظ موقعيت خودشان بود (جز چندنفر انگشتشمار)
آقايان اصلاحطلب در برابر قتلهاي زنجيرهاي، حمله به كوي دانشگاه (18 تير 78) و بويژه دخالتهاي فراقانوني در امر قانونگذاري كه در اوايل كار مجلس ششم با مطرح شدن قانون مطبوعات و با اعلام حكم حكومتي از سوي آقاي كروبي بروز و ظهور يافت و مانعتراشيهاي شوراي نگهبان در مورد هر لايحه و طرحي كه در جهت تأمين خواستهاي مردم بود و دستگيريها و به زندان انداختن دگرانديشان، بستن روزنامهها و... كدام اقدام جدي را انجام دادند كه امروز بايد سكوت كنند؟
بنابراين چه نيازي به پيشنهاد "جنبش سكوت" وجود دارد؟ كدام فرياد و اعتراضِ مؤثر را عليه اين همه بيعدالتي و ظلم و استبداد كه از سوي نظام ولائي در عرض 28 سال بر اين ملت روا شده است شنيده يا ديدهايد كه امروز از آنها ميخواهيد براي شش ماه سكوت كنند؟ حتي كار بجايي رسيده كه اين بيعمليها مورد اعتراض شديد عمادالدين باقي (در نامه به احزاب اصلاح طلب) و اكبر گنجي (در مصاحبه 31 مرداد با سايت روز) قرار گرفته است.
و اما دليلي كه آقاي زيدآبادي براي پيشنهاد "جنبش سكوت" ميآورند بسيار جالب و خواندنيست يكبار ديگر بخوانيد: آيا كسي باوري جز اين دارد؟ هر كس دارد و فكر ميكند كه ميتوان استراتژي منسجم و معقولي را براي عبور از اين بن بست طراحي كرد بفرمايد تا من بار ديگر و براي هميشه اين نوع سخنپراكني را رها كنم. اما اگر همگي به اين باور رسيدهايم كه نميتوان يك استراتژي روشن و شفاف كه اولاً باعث فروپاشي مملكت شود ثانياً خشونتي در پي نداشته باشد ثالثاً منجر به تغييري مسالمتآميز براي ظهور دولتي قانونمند، شايسته سالار، پاسخگو و كارآمد شود. رابعاً اكثر اقشار و طبقاتِ اجتماعي آن را بپذيرند و بر مبناي آن عمل كنند طراحي كرد.
جناب آقاي زيدآبادي گويا فراموش كردهاند چند سال قبل تعدادي از استادان، دانشجويان و فعالان سياسي و شخصيتها از جمله مهندس اميرانتظام و صدها روشنفكر ايراني در داخل و خارج كشور پيشنهاد مراجعه به آراء عمومي (رفراندوم) را مطرح كردند كه مورد حمله و هجوم و به سُخره گرفتن بعضي از اصلاحاتيها قرار گرفت. بفرماييد كداميك از چهارخواست شما كه حاصل آن يك استراتژي روشن و شفاف و منسجم و معقول ميگردد در پيشنهاد فراخوان رفراندوم وجود ندارد؟ اگر شما هم معتقديد كه بايد از دلِ همين نظام و با همين قانونِ اساسي و با بودن ولايت مطلقه فقيه به آزادي و عدالت رسيد آن امر ديگري است و با صراحت مطرح كنيد وگرنه با پيشنهادهايي نظير "جنبش سكوت" نه تنها گرهاي از كار بسته مردم باز نميگردد بلكه گرههاي ديگري به آن افزوده خواهد شد. اگر به نظر بعضي از اصلاحاتيها پيشنهاد رفراندوم عملي نيست، آيا پيشنهاد جنبش سكوت عملي است؟
در عين حال پيشنهاد رفراندوم اين حسن را نيز داشت كه براي چندين ماه موجب نقد و نظر و جنبشي نظري گرديد كه پيرامون آن صدها مقاله و مصاحبه شكل گرفت در حاليكه بعد از آن تا به امروز در عرصه نقد و نظر، از هيچ پيشنهادي چنان استقبالي نشده است و از همين رو پيشنهاد سكوت شما نيز، با سكوت مواجه شده است.
من بارها گفته و نوشتهام همه آنها كه دم از دموكراسي و حقوقِ بشر ميزنند اگر ريگي در كفششان نيست بايد به صراحت تكليف خود را با نظام ولايي و قانون اساسي روشن كنند و اين روزها كه باز مشغول برپا كردنِ خيمهشببازي انتخابات هستند اعلام كنند برنامة آنها براي نجات از وضع كنوني كه كشور را به سراشيبي سقوط سوق ميدهد چيست؟ آيا براي جلوگيري از وقوع فاجعة حمله به ايران و نابودي ملك و ملت راهِ ديگري جز مراجعه به آراء عمومي در يك انتخابات آزاد وجود دارد؟
چگونه بستر مناسب براي يك انتخابات آزاد فراهم ميگردد؟ طبيعي است كه براي برگزاري يك انتخابات آزاد بايد همة مردم، احزاب، گروهها و سازمانها بتوانند آزادانه عقايد و نظرات خود را بيان كنند، بايد همة روزنامهها و نشريات بتوانند نظرات مردم را انعكاس دهند و رسانهها اعم از راديو، تلويزيون، ماهواره، و... در اختيار عموم قرار گيرد و نظارت عمومي و بينالمللي بر انتخابات اعمال گردد. سانسور به شكلهاي گوناگون برداشته شود، در چنين شرايطي هر كس كه شناسنامة ايراني دارد از هر قوم و قبيله و مذهب و جنسي در اين همهپرسي با تساوي كامل شركت كند تا آيندة كشور را رقم بزند. من تنها رهِ رهايي را چنين همهپرسي (رفراندوم) ميدانم و بايد همة آنها كه دل به حالِ ايران و ايراني ميسوزانند تمامِ تلاش خود را در اين راه متمركز كنند. من در جريان فراخوان رفراندوم هيچ گروه و دسته و حزب و سازماني را كه حرفي براي زدن دارند و در داخل و خارج كشور وارد بحث رفراندوم شدند را نديدم كه با مراجعه به آراء عمومي براي تعيين تكليف نظام مخالف باشد و امروز بيش از گذشته همه به اين امر رسيدهاند كه راهي جز اين در شرايط فعلي وجود ندارد. پس بهتر نيست بعد از گذشته حدودِ 30 سال بكوشيم تمام تلاش خود را در جهت جا انداختن اين خواست چه در محافل خارجي و چه در محافل داخلي به كار ببريم و از فاجعهاي كه در راه است جلوگيري كنيم.
حال كه رياست جمهوري آقاي احمدينژاد به برگزاري رفراندوم در ديگر كشورها پرداخته است و گفته است که:
اين قدرت هاي فاسد و زورگو نه تنها در بين ملت هاي جهان بلکه در ميان ملتهاي خود نيز محبوبيتي ندارند و ما مي توانيم با برگزاري يک رفراندوم آزاد در ميان ملت هاي آنها اين موضوع را براحتي ثابت کنيم. [روزنامه اعتماد ملي سهشنبه 19/6/86]
پس بيانات ايشان را به فالِ نيك ميگيريم و اميدواريم براي مردم اين مرز و بوم هم مانند ديگر انسانهاي روي كرة زمين انتخابات آزاد موجب رستگاري ملت ما گردد. بشرط آنكه اين گفته نيز مانند بسياري از شعارهاي توخالي ايشان تنها براي مصرف داخلي نباشد.
دكتر محمد ملكي - سه شنبه 27 شهریور 1386 [2007.09.18]
لازم ميبينم قبل از هر سخن يك نكته را روشن نمايم و آن اينكه آنچه ميگويم و مينويسم عقيدهام ميباشد و اين اعتقادات را طي تجربهاي پنجاه ساله در كارهاي اجتماعي كسب كردهام، همواره سعي داشته و دارم كه در بيان نظراتم بيپروا و صادق باشم و از پرداخت هزينههاي گفتن و نوشتن تا حد توانم نهراسيدهام. روزيكه به طرح آنچه در زندانهاي دهة شصت اتفاق افتاده بود از جمله كشتار جمعي تابستان 67 پرداختم و اعلام نمودم كه حاضرم در يك دادگاه بيطرف ادعاهاي خود را ثابت نمايم؛ روزيكه مقالة پر سر و صداي "اصلاحات فريب يا واقعيت" را نوشتم و در يك سمينار مطرح كردم (سمينار اصلاحات چيست و اصلاحطلب كيست؟ 20/5/79)، بسياري مرا عجول دانستند زيرا در اين نوشته آمده بود:
آقاي خاتمي و دوستانش دچار يك پارادوكس هستند. مگر ميشود هم قدرتهاي مطلق و مافوقِ قانون را قبول داشت و هم دم از مردمسالاري و قانونمداري و جامعه مدني زد. اين تضاد را چگونه بايد حل كرد؟ سخن آخر اينكه اصلاحات در شرايطي و به دستِ جرياني متولد شد كه از روز نخست غيرطبيعي مينمود و امروز پس از 3 سال نارسائي آن كاملاً آشكار گرديده است... بايد اذعان نمود مشكلات ما بعد از انقلاب ريشه در قانونِ اساسي و تضادهاي موجود در آن دارد كه امروز با سرباز كردن اين غده، نياز به يك جراحي عميق در آن احساس ميشود. بايد پس از دو دهه تجربه از نسلي كه به قانون اساسي فعلي رأي نداده است كمك گرفت و شرايط يك همهپرسي كاملاً آزاد را فراهم ساخت.(كتاب اصلاحات هماستراتژي همتاكتيك ص 223ـ224)
آن روزها چه در آن سمينار و چه در مقالاتي كه بعضي از آقايان مدعي اصلاحات نوشتند، مرا به چپروي، ناواقعگرايي، خيالاتي و... متهم كردند و باز روزيكه پس از تحمل حدودِ شش ماه سلولِ انفراديِ زندان 59 عشرتآباد حاضر به شركت و دفاع از خود در دادگاهي كه آنرا غيرقانوني ميدانستم، نشدم و پس از صدور حكم 7 سال زندان و 5 سال محروميت از فعاليتهاي اجتماعي، تقاضاي تجديدنظر در حكمِ صادر شده [به دليل غيرقانوني دانستن دادگاه بدوي] را نكردم و طي دهها مقاله و يادداشت و مصاحبه به نقد "نظام ولائي" و حكومتِ مطلقه فقيه و نبود آزادي و عدالت پرداختم، اتهامات و توهين و بدگوييها تشديد شد و بسياري از من و نوشتهها و گفتههايم تبري جستند تا كسي شك نكند كه آنها مدافع نظام و قانونِ اساسي آن هستند و اگر چيزي ميگويند و مينويسند جهت "هدايتِ" مسئولانست و اصولاً با "نظام ولائي" مشكلي ندارند آنها تنها هدفشان داشتن كلاهي از نمد حكومت است ولاغير.
و امّا قصد و هدف اين نوشته. طي يك ماه اخير چند مقاله از دكتر احمد زيدآبادي در سايتها ديدم كه حيفم آمد چيزي ننويسم، ميخواهم به چند نكته از نوشتههاي ايشان بپردازم، روي سخنم بيشتر با جوانها و دانشجويان است.
احمد آقا پيشنهادي دارد در مورد "جنبش سكوت" و مينويسد:
آيا كسي باوري جز اين دارد؟ هركس دارد و فكر ميكند كه ميتوان استراتژي منسجم و معقولي را براي عبور از اين بنبست طراحي كرد بفرمايد تا من يك بار و براي هميشه اين سخنپراكني را رها كنم، اما اگر همگي به اين باور رسيدهايم كه نميتوان يك استراتژي روشن و شفاف كه: اولاً باعث فروپاشي مملكت نشود؛ ثانياً خشونتي در پي نداشته باشد ثالثاً منجر به تغييري مسالمتآميز براي ظهور دولتي قانونمند، شايسته سالار، پاسخگو و كارآمد شود، رابعاً اكثر اقشار و طبقاتِ اجتماعي آن را بپذيرند و برمبناي آن عمل كنند طراحي كرد.گمان ميكنم كه آنچه دربارة يك جنبش سكوت گفتهام قابل تأمل باشد. البته اگر نخبگان ايراني حاضر به حركتي هماهنگ و مسالمتآميز براي دستيابي به يك خواستة منطقي و قانوني بودند من پيشنهاد سكوت نميدادم.
جناب آقاي زيدآبادي كه دلسوختهايست دردآشنا و در گفتهها و نوشتههايش صداقت ميتوان ديد با پيشنهادِ "جنبش سكوت"اش چند پرسش را براي خواننده ايجاد ميكند.
اولاً اينكه بايد بفرمايند مقصودشان از اين جمله چيست؟ "ما يعني مجموعة كساني كه نامِ خود را اصلاحطلب گذاشتهايم" به عقيده شما چه كساني جزء اين مجموعه به حساب ميآيند؟ احزاب مشاركت و همبستگي و مجاهدين انقلاب اسلامي و بخشي از ملي ـ مذهبيها و نهضت آزادي و اخيراً اعتماد مليِ آقاي كروبي و افرادي نظير خاتمي، موسوي خوئينيها، موسوي تبريزي، هادي غفاري، هادي خامنهاي، محتشمي، بهزاد نبوي، آرمين، تاجزاده، حجاريان و... مجموعهاي كه امروز به نام طرفدار اصلاحات ناميده ميشوند آيا از نظر آقاي زيدآبادي همينها هستند؟
اگر چنين است طبيعي مينمايد كه كاربرد كلمه "ما" از سوي ايشان اعلام اين امر است كه خود را جزء اصلاحاتيها با تركيبي كه ذكر شد ميدانند. بنابراين بايد پاسخگوي بسياري از سئوالات باشند، من جمله بفرمايند در اين 29 سال كه از برپايي نظامِ ولائي ميگذرد مگر مدعيان اصلاحات جز به قول خودتان گاهي "نق زدنهاي تكراري به حكومت" و جز شركت در بسياري از كارهايي كه ملك و ملت را به وضع كنوني انداخته است و جز سكوت در برهههايي از اين 29 سال در برابر همه انحرافات، تجاوزات به حقوق ملت، ظلم و بيدادگري، دزدي و فساد، ترويج فحشا و اعتياد، شكنجه و اعدام در زندانها و هزاران خلاف ديگر از جمله تبديل قانون اساسيِ دستپخت خودشان به يك ورق پارة بيارزش (جز بندهايي كه نظام ولائي را پاسداري ميكند) و اخيراً تماشاگر تجاوز به حقوقِ زنان و كارگران و معلمان و اعدامهاي دستهجمعي در ملاء عام و سكوت در برابر همة آنها كار ديگري انجام دادهاند؟ مجموعة كسانيكه نام خود را اصلاحطلب گذاشتهاند (جز چند نفري) مگر در موارد زير غير از عامليت و يا سكوت، عمل ديگري كردهاند كه حال شما آنها را دعوت به پيوستنِ به "جنبش سكوت" ميكنيد؟
- انحصارطلبي مطلق و مصادره انقلاب با فرياد "حزب فقط حزبالله، رهبر فقط روحالله" در روزهاي نخستين انقلاب حتا پيش از 22 بهمن 57.- بستن دانشگاهها به بهانة اسلامي كردن آنها و سرگردان كردن دهها هزار استاد و دانشجو كه زيانهاي ناشي از آن تا امروز دامنگير اين ملت است.- بهانه فراهم كردن براي حملة عراق به ايران و هشت سال ادامة جنگ با صدها هزار كشته و اسير و مجروح و صدها ميليارد دلار خسارت جنگي (نمونهاي از اين بهانه دادنها را در گفتهها و اعمالِ آقاي محمود دعايي سفير ايران در عراق و خطبههاي نماز جمعه روز 15 ارديبهشت سال 59 امام جمعه تهران و دهها مدركِ ديگر ميتوان جستجو كرد)- حمله به تظاهرات آرام گروههاي دگرانديش- حملة حزبالهيها به منزل دكتر شريعتي هنگام برگزاري مراسم سالگرد ايشان و مجروح كردن صدها نفر و كاربرد بمب آتشزا و گاز اشكاور - ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر و ورود به خاك عراق و حوادثِ بعد از آن عليرغم تلاشهاي بينالمللي از جمله كنفرانس اسلامي و پذيرش پرداخت خسارت ايران- دستگيريهاي وسيع دهها هزار نفري مخالفان رژيم و كشتار و شكنجه زندانيان در اوايل دهه شصت- جنايتِ بينظير كشتار زندانيان سياسي در تابستانِ سالِ 67- ترورهاي خارج كشور و به قتل رساندن دهها دگرانديش و مخالف نظام از جمله ماجراي رستوران ميكونوس و...
بسياري از اين حوادث به عامليت بعضي از كسانيكه بعدها خود را اصلاحطلب اعلام كردند انجام شد و ديگران جز سكوت كار ديگري انجام ندادند. آقاي زيدآبادي اگر عكسالعمل ديگري سراغ دارند اعلام كنند.
پس از روي كار آمدنِ آقاي خاتمي و اشغال اكثر كرسيهاي مجلس ششم از سوي جماعتِ اصلاحطلب اگر گاهي به قول خود ايشان آقايان نقي ميزدند براي حفظ موقعيت خودشان بود (جز چندنفر انگشتشمار)
آقايان اصلاحطلب در برابر قتلهاي زنجيرهاي، حمله به كوي دانشگاه (18 تير 78) و بويژه دخالتهاي فراقانوني در امر قانونگذاري كه در اوايل كار مجلس ششم با مطرح شدن قانون مطبوعات و با اعلام حكم حكومتي از سوي آقاي كروبي بروز و ظهور يافت و مانعتراشيهاي شوراي نگهبان در مورد هر لايحه و طرحي كه در جهت تأمين خواستهاي مردم بود و دستگيريها و به زندان انداختن دگرانديشان، بستن روزنامهها و... كدام اقدام جدي را انجام دادند كه امروز بايد سكوت كنند؟
بنابراين چه نيازي به پيشنهاد "جنبش سكوت" وجود دارد؟ كدام فرياد و اعتراضِ مؤثر را عليه اين همه بيعدالتي و ظلم و استبداد كه از سوي نظام ولائي در عرض 28 سال بر اين ملت روا شده است شنيده يا ديدهايد كه امروز از آنها ميخواهيد براي شش ماه سكوت كنند؟ حتي كار بجايي رسيده كه اين بيعمليها مورد اعتراض شديد عمادالدين باقي (در نامه به احزاب اصلاح طلب) و اكبر گنجي (در مصاحبه 31 مرداد با سايت روز) قرار گرفته است.
و اما دليلي كه آقاي زيدآبادي براي پيشنهاد "جنبش سكوت" ميآورند بسيار جالب و خواندنيست يكبار ديگر بخوانيد: آيا كسي باوري جز اين دارد؟ هر كس دارد و فكر ميكند كه ميتوان استراتژي منسجم و معقولي را براي عبور از اين بن بست طراحي كرد بفرمايد تا من بار ديگر و براي هميشه اين نوع سخنپراكني را رها كنم. اما اگر همگي به اين باور رسيدهايم كه نميتوان يك استراتژي روشن و شفاف كه اولاً باعث فروپاشي مملكت شود ثانياً خشونتي در پي نداشته باشد ثالثاً منجر به تغييري مسالمتآميز براي ظهور دولتي قانونمند، شايسته سالار، پاسخگو و كارآمد شود. رابعاً اكثر اقشار و طبقاتِ اجتماعي آن را بپذيرند و بر مبناي آن عمل كنند طراحي كرد.
جناب آقاي زيدآبادي گويا فراموش كردهاند چند سال قبل تعدادي از استادان، دانشجويان و فعالان سياسي و شخصيتها از جمله مهندس اميرانتظام و صدها روشنفكر ايراني در داخل و خارج كشور پيشنهاد مراجعه به آراء عمومي (رفراندوم) را مطرح كردند كه مورد حمله و هجوم و به سُخره گرفتن بعضي از اصلاحاتيها قرار گرفت. بفرماييد كداميك از چهارخواست شما كه حاصل آن يك استراتژي روشن و شفاف و منسجم و معقول ميگردد در پيشنهاد فراخوان رفراندوم وجود ندارد؟ اگر شما هم معتقديد كه بايد از دلِ همين نظام و با همين قانونِ اساسي و با بودن ولايت مطلقه فقيه به آزادي و عدالت رسيد آن امر ديگري است و با صراحت مطرح كنيد وگرنه با پيشنهادهايي نظير "جنبش سكوت" نه تنها گرهاي از كار بسته مردم باز نميگردد بلكه گرههاي ديگري به آن افزوده خواهد شد. اگر به نظر بعضي از اصلاحاتيها پيشنهاد رفراندوم عملي نيست، آيا پيشنهاد جنبش سكوت عملي است؟
در عين حال پيشنهاد رفراندوم اين حسن را نيز داشت كه براي چندين ماه موجب نقد و نظر و جنبشي نظري گرديد كه پيرامون آن صدها مقاله و مصاحبه شكل گرفت در حاليكه بعد از آن تا به امروز در عرصه نقد و نظر، از هيچ پيشنهادي چنان استقبالي نشده است و از همين رو پيشنهاد سكوت شما نيز، با سكوت مواجه شده است.
من بارها گفته و نوشتهام همه آنها كه دم از دموكراسي و حقوقِ بشر ميزنند اگر ريگي در كفششان نيست بايد به صراحت تكليف خود را با نظام ولايي و قانون اساسي روشن كنند و اين روزها كه باز مشغول برپا كردنِ خيمهشببازي انتخابات هستند اعلام كنند برنامة آنها براي نجات از وضع كنوني كه كشور را به سراشيبي سقوط سوق ميدهد چيست؟ آيا براي جلوگيري از وقوع فاجعة حمله به ايران و نابودي ملك و ملت راهِ ديگري جز مراجعه به آراء عمومي در يك انتخابات آزاد وجود دارد؟
چگونه بستر مناسب براي يك انتخابات آزاد فراهم ميگردد؟ طبيعي است كه براي برگزاري يك انتخابات آزاد بايد همة مردم، احزاب، گروهها و سازمانها بتوانند آزادانه عقايد و نظرات خود را بيان كنند، بايد همة روزنامهها و نشريات بتوانند نظرات مردم را انعكاس دهند و رسانهها اعم از راديو، تلويزيون، ماهواره، و... در اختيار عموم قرار گيرد و نظارت عمومي و بينالمللي بر انتخابات اعمال گردد. سانسور به شكلهاي گوناگون برداشته شود، در چنين شرايطي هر كس كه شناسنامة ايراني دارد از هر قوم و قبيله و مذهب و جنسي در اين همهپرسي با تساوي كامل شركت كند تا آيندة كشور را رقم بزند. من تنها رهِ رهايي را چنين همهپرسي (رفراندوم) ميدانم و بايد همة آنها كه دل به حالِ ايران و ايراني ميسوزانند تمامِ تلاش خود را در اين راه متمركز كنند. من در جريان فراخوان رفراندوم هيچ گروه و دسته و حزب و سازماني را كه حرفي براي زدن دارند و در داخل و خارج كشور وارد بحث رفراندوم شدند را نديدم كه با مراجعه به آراء عمومي براي تعيين تكليف نظام مخالف باشد و امروز بيش از گذشته همه به اين امر رسيدهاند كه راهي جز اين در شرايط فعلي وجود ندارد. پس بهتر نيست بعد از گذشته حدودِ 30 سال بكوشيم تمام تلاش خود را در جهت جا انداختن اين خواست چه در محافل خارجي و چه در محافل داخلي به كار ببريم و از فاجعهاي كه در راه است جلوگيري كنيم.
حال كه رياست جمهوري آقاي احمدينژاد به برگزاري رفراندوم در ديگر كشورها پرداخته است و گفته است که:
اين قدرت هاي فاسد و زورگو نه تنها در بين ملت هاي جهان بلکه در ميان ملتهاي خود نيز محبوبيتي ندارند و ما مي توانيم با برگزاري يک رفراندوم آزاد در ميان ملت هاي آنها اين موضوع را براحتي ثابت کنيم. [روزنامه اعتماد ملي سهشنبه 19/6/86]
پس بيانات ايشان را به فالِ نيك ميگيريم و اميدواريم براي مردم اين مرز و بوم هم مانند ديگر انسانهاي روي كرة زمين انتخابات آزاد موجب رستگاري ملت ما گردد. بشرط آنكه اين گفته نيز مانند بسياري از شعارهاي توخالي ايشان تنها براي مصرف داخلي نباشد.
No comments:
Post a Comment