Saturday, September 01, 2007

پسربچه ای که هنوز هم باور ندارد دوستش را کشته باشد همین روزها بدار آویخته میشود



گفت‌وگو با نوجوان محكوم به مرگ كه در 15 سالگي مرتكب قتل شده است
اعتماد ملی : ‌بهنام نوجوان ۱۸ ساله‌ای است که قرار بود سحرگاه سی‌ويکم مرداد ماه در زندان عادل‌آباد شيراز به دار آويخته شود. او در ۱۵ سالگی مرتکب قتل يک جوان شده است.اکنون پس از آنکه پدر و مادر اين جوان محکوم به مرگ موفق شدند از اوليای دم مهلتی ۱۵ روزه بگيرند، پس از سه سال، روزنه اميدی در زندگی اين جوان گشوده شد. به همين دليل با آرزوی اينکه از روزنه گشوده شده، نور زندگی به جوانی که دوران نوجوانی‌اش را در زندان به جوانی رسانده، تابيده شود با همکاری وکيل‌مدافع او محمد مصطفايی پای صحبت با وی نشستيم.بهنام متولد سوم خرداد سال ۶۸ است. پدر او کشاورز است و روی زمين ديگران کار می‌کند. درآمد حاصل از اين کار حتی برای گذراندن يک زندگی روستايی هم کافی نيست؛ به همين دليل پدر بهنام چوپانی هم می‌کند. بهنام در روستای دستجرد استهبان، همان جايی که پدر و پدرانش به دنيا آمده‌اند، متولد شد و تا کلا‌س اول دبيرستان درس خواند و در اين مقطع تحصيلی به دليل قتل مهرداد، روانه زندان عادل‌‌آباد شيراز شد. ‌بهنام آشنايی‌اش را با مهرداد برايمان توضيح داد: «مهرداد بچه محله‌مان و چهار سال از من بزرگ‌تر بود. سر کبو‌تربازی با هم آشنا شديم. گاهی با هم دعوا می‌کرديم و گاهی هم با هم خوب بوديم. دعواهايمان سر مسائل ناچيز و بچگانه بود. می‌توانيد مخفيانه از اهالی محله‌مان در مورد من و مهرداد بپرسيد. البته نمی‌خواهم خدای ناکرده بد او را بگويم. آخر هيچ‌‌کس باورش نمی‌شود که من او را کشته باشم. خدا بيامرز، گاهی اوقات رفتارهايی می‌کرد که به شدت عصبانی می‌شدم.» ‌
جريان درگيری و قتل ‌
بهنام با گفتن اين حرف‌ها منتظر بود با سوالی روبه‌رو شود تا جريان روزحادثه و کشته شدن مهرداد را برايمان توضيح دهد. او با صدای لرزان حادثه غروب آن پنجشنبه را اين طور توضيح داد: «آن روز مهرداد داشت کنار خانه‌مان فوتبال بازی می‌کرد. کبوتر‌هايم را پراندم و يکی نشست روی ديوار زمين فوتبال. او با سنگ به کبوتر زد. وقتی به او اعتراض کردم، مرا هل داد و دست کرد در جيبش و يک چاقو بيرون آورد! من هم تبرزينی را که همراه داشتم به سمت دستش نشانه رفتم. قصد داشتم به دستش ضربه بزنم ولی او گردنش را کج کرد و خورد به گردنش، واقعا نفهميدم چه کار کردم.» ‌بهنام معتقد است اگر با تبرزين به مهرداد ضربه نمی‌زد، توسط او کشته می‌شد. او و خانواده‌اش اطلا‌ع کافی از روند دادرسی نداشته و حتی از حکم بی‌خبر بوده‌اند. بهنام پس از گذشت دو سال و نيم فهميده که قرار است اعدامش کنند: «تازه فهميدم که قرار است اعدام شوم. ما که از دادگاه چيزی سر درنمی‌آورديم. خانواده‌ام به من چيزی نگفتند. فقط يک وکيل تسخيری آمد و اثر ‌انگشتم را گرفت و رفت و ديگر نديدمش.»او در جواب سوال ما که خواستيم احساسش را نسبت به اعدام بگويد، چنين جملا‌تی را به زبان آورد: «من فقط اميدم به خداست. احساس خوبی نسبت به اعدام ندارم. تا چشم باز کردم، خودم را توی زندان ديدم و شدم قاتل.»سی‌ويکم مرداد ماه، بهنام در حالی خانواده‌اش را ملا‌قات کرد که نمی‌دانست آخرين باری است که آنها را می‌بيند. پدر و مادر بهنام حسابی بی‌تاب بودند و اشک می‌ريختند و اين تغيير رفتار آنها، برای جوان ۱۸ ساله عجيب بود.بهنام مدتی پس از اينکه فهميد قرار است اعدام شود، مهلت اوليای دم، او را ۱۵ روز از طناب دار دور کرد. او در اين فرصت از خانواده مقتول تقاضای بخشش دارد: «من از خانواده مهرداد می‌خواهم اگر می‌شود گذشت کنند. من بچه و نادان بودم. با هم رفيق بوديم و قصد کشتن او را نداشتم.»
تنها آرزوی بهنام قبل از مرگ
بهنام در زندان قلا‌ب‌بافی می‌کند. او دو سال است که اين کار را انجام می‌دهد و به آرزوهايش می‌انديشد؛ آرزوی خارج شدن از زندان، بازگشتن به جامعه و ادامه دادن درس.او نمی‌دانست که قرار است اعدام شود.جوان ۱۸‌ساله ديگر توان فروخوردن بغضش را نداشت. حالا‌ بهنام هق‌هق‌کنان با صورت خيس از تنها آرزويش قبل از مرگ می‌گويد: «آرزو دارم خانواده مقتول را ببينم و با آنها حرف بزنم و بخشش بخواهم.»

No comments: