Tuesday, September 04, 2007

نویسندگان و دستگاه گوارش رژیم! - میرزاآقاعسگری(مانی)

Mani-Asgari@gmx.de
گذشت نزدیک به سه دهه ی طولانی و خسته کننده از زندگی درغربت، وچشم انداز ناروشن و تیره ی آینده، موجب ناامیدی گروهی از شاعران، نویسندگان، وسیاست پیشگان«تبعیدی» شده است. اکنون شماری از اینان، به ایران می روند و برمی گردند. اینان، کم و بیش صحنه ی اعتراض به جمهوری اسلامی را ترک می گویند، محافلی بی خطرادبی برای خود بوجود می آورند و...رژیم اسلامی توانست برخی از «نویسندگان» را کم و بیش از دستگاه گوارش خود بگذراند، و آنان را با اهرم فشار و ترس، یا پرداخت رشوه و امتیاز، یا با باجگیری های معمول چنین رژیمهائی، در دایره ی تنگ و خفقان آور خود محصور کند. رژیم توانست بسیاری از ایرانیان معترض در برونمرز را با ترفندهای گوناگون خنثی کند. به آنها اجازه داد به ایران رفت و آمد کنند، تا دستشان زیر سنگ رژیم بماند، و نتوانند در اکسیونهای ضد رژیم در برونمرز شرکت کنند. رژیم، صد البته که در مواردی موفق شد، در مواردی هم موفق نشد. برمردم عادی حرجی نیست، چرا که نه تنها ادعائی ندارند، تأثیرشان بر روندهای اجتماعی و سیاسی بسیار اندک تر از ادعاها و تأثیرات شناخته ی سیاسی کارها یا ادیبان است. طبیعی است که حق یکایک ایرانیان است که با هر مرام و منش و عقیده ای که دارند به میهن خود بروند و برگردند، و البته درمیهن، حق ابراز آشکار و فعال آن روش و منش و عقیده را داشته باشند، و ناگزیر نباشند هویت سیاسی، عقیدتی یا تشکیلاتی خود را پنهان کنند. ایران میهن ما است، اما رژیم اسلامی حکومت ما نیست. حاکمان اسلامی در ایران گروهی مافیائی، آدمکش، دزد و ایران فروش هستند که براساس اشتباه تاریخی یا تاکتیکی ایرانیان برسرنوشت میهن و مردم ما مسلط شده اند. این حکومت، اوضاع اجتماعی و سیاسی ایران را در قالب خواسته ها و فرامین خود ریخته است. هرکس در حوزه ی اقتدار این حکومت رفت و آمد کند، ناگزیر است قامت و اندیشه و رفتار خود را با الگوی رژیم تنظیم کند، یا هزینه های سنگینی را متحمل شود، یا به سبک مسلمانان تقیه کند! (فراوانند کسانی که در این قالب نگنجیده اند، و لذا مستوجب مجازات شده و می شوند.) اما به باور من، نویسنده و شاعر مخالف یا منتقد این حکومت نمی تواند آزادانه در، و به ایران رفت و آمد کند و درعین حال افکار و آثار اعتراضی خود را نشر دهد. تجربه های تاریخی نشان می دهند که مردم عادی با امواج اجتماعی و تلاطمات تاریخی بالا و پائین می شوند، متناسب با شرایط واوضاع روزگار، تغییر موضع و عقیده می دهند. تقیه می کنند، ظاهرسازی می کنند، در دل به حکام نفرین می گویند و بر زبان، آنان را می ستایند. اما روشنفکر و شاعر ونویسنده را سرشت و سرنوشتی دیگر است، یا باید باشد. یکی از معانی واژه ی «شاعر»، دارنده و مدعی شعور است، روشنفکر، مدعی ضدیت با تاریک اندیشی است، نویسنده، - حتا غیرسیاسی ترینش -، مدعی اشاعه ی اندیشه های انسانی، اشاعه ی آزادی و داد و دموکراسی است. اگر چنین نیست، ضرورت نوشتن و گفتن برای چیست؟
من در یادداشتی با نام: «سفرعبرت‌انگیز نازی عظیما به ایران»، و یکی دو نوشته ی دیگر، پرسشهایم را در این باره ها مطرح کردم. من در نوشته هایم از کسی نام نبردم، چرا که هدفم جدال با دیگران یا تخریب این و آن نبوده است. با اینهمه، یکی دونفر از گروه نامبرده، از خود واکنشهائی عصبی نشان دادند و به جای طرح و بررسی یک معضل اجتماعی، به هتاکی وتوهین و دروغپردازی علیه من متوسل شدند. تنها حرف مربوطی که یکی از این دو مدعی درمتن خود گنجانده چنین است:«در اثر گذشت زمانی به طول بیست سال امکانِ کم خطری را برای بازگشت می بینم، آیا حق دارم به ایران رفت و آمد کنم و با دوستان و همکاران و همفکرهایم که توانستند در ایران بمانند و فرار نکردند و بعضی هاشان هم زندان رفتند و بیرون آمدند، دیدار و گفتگو کنم؟»*
براساس این جملات، یاران و همفکران این مدعی زندانی سیاسی بوده اند. معنایش این است که ایشان هم سیاسی بوده است. از آندسته کسانی که اگر از ایران «فرار» نمی کرد، بلائی که بر سر همفکرانش آمده، بر سر خودش هم می آمد.
نخست باید به مدعی تبریک گفت که فقط برای ملاقات همفکران و همکاران سیاسی و زندانی سابقش به ایران رفت و آمد، و نه برای کاسبی یا مثلا سرمایه گذاری در شیلات، یا چیزهائی از این قبیل! اما پرسش این است که چنین آدمی که در خارج هم فعالیت ادبی و سیاسی داشته چگونه می تواند بی دردسر به ایران برود و برگردد؟ آیا براستی «امکانِ کم خطری برای بازگشت» به وجود آمده است؟ معنای دیگر حرف ایشان این است که جمهوری اسلامی و دستگاههای سرکوب و اطلاعاتی آن دیگر خطری برای شاعران ونویسندگان و سیاسی کاران نیستند! دیگر نه روزنامه ای را می بندند، نه سرکوب می کنند، نه ژورنالیستهای کرد و فارس را به اعدام محکوم می کنند، نه شلاقی هست و نه سانسوری، نه بگیر و ببندی هست و نه بازجوئی و شکنجه ای، نه آدم ربائی سیاسی در ایران هست و نه سربه نیست کردنی! دیگر نه ممنوعیتی برای کانون نویسندگان ایران وجود دارد و نه ممانعتی در انتشار همه ی آثار آنان، آنچنان که خود آنان دوست می دارند. آیا واقعا چنین است؟ آیا در ماهیت سرکوبگرانه ی رژیم بهبودی صورت گرفته است، آیا اگر نویسنده و سیاسی کاری هنوز معترض به رژیم باشد می تواند از این«امکانِ کم خطر برای بازگشت» استفاده کند؟ آیا رژیم اجازه می دهد اسماعیل خوئی ،علی میرفطروس، رضافاضلی، شجاع الدین شفا، اسماعیل نوری علا و هادی خرسندی به ایران بروند، گشتی بزنند، «همفکران» سیاسی سابقا زندانی خود را ملاقات کنند و برگردند؟! (و مانند غفارحسینی، محمدجعفرپوینده و سعیدی سیرجانی نابود نشوند؟) اگر چنین نیست، پس آن دسته از «شاعران و نویسندگان و سیاسی کاران» چگونه می روند و بازمی گردند؟
سطحی ترین نشانه ها این است که اینان مدتی پیش از رفتن به ایران، دربرابر جنایات رژیم سکوت می کنند، و پس از بازگشت هم لال می مانند.
برشت درست می گفت:«آن که نمی داند، نادان است. آن که می داند اما انکار می کند، جنایتکار است!»سکوت در برابر جنایت، همراهی با جنایتکار است. سکوت دربرابر سرکوب یا کشتن شاعران و نویسندگان ایرانی به معنای پاگذاشتن برخون و نام سیرجانی ها، سلطانپورها، مختاریها، پوینده ها، فرخزادها، آریامنشها و... است. سکوت در برابر جمهوری اسلامی، چشم بستن بر جنایات این رژیم است. آیا لال شدگان می توانند صدای زمانه ی خود، صدای وجدان تاریخی ایرانیان، صدای مردم سرکوب شده ی ایران باشند؟ آیا کسانی که نام «شاعر و نویسنده و سیاستمدار» برخود می نهند، اما بر تباهکاریهای حکومت اسلامی پلک خوابانده و لب فروبسته اند، مشوق این رژیم در ادامه ی تباهکاریش نیستند؟ صورت مسئله این است!
پرسشها و نوشته های من هم درپیوند با همین موضوع بوده است. حالا، اگر یکی بجای پاسخ دادن یا روشنگری بگوید که درفلان شب شعرمانی 4 نفر حضور داشته اند، یا مانی کیش شخصیت دارد، یا چه کسانی با او درنیم قرن گذشته دوستی یا دشمنی داشته اند، چه ربطی به موضوع دارد؟ مردم ایران در باره ی اینگونه افراد می گویند:«طرف خودش را به کوچه ی علی چپ زده است!» اینان نمی توانند با ترفندهائی شبیه به ترفندهای رژیم جمهوری اسلامی، صورت مسئله را حذف کنند!
نکته ی دیگر این که: من (مانی)، انسانی حقیقی، حقوقی و مستقل هستم و مسئول آنچه که می گویم و می نویسم. افراد خانواده ی من، بستگان یا دوستان یا همکارانم مسئول حرفهای من نیستند.من هم پاسخگوی کردار و گفتار آنان نیستم. ما یاد گرفته ایم که دوران قبیله ای و عشیره ای گذشته است و انسانهای امروزی ضمن همبستگی فامیلی یا شغلی، انسانهائی آزاد و مستقل هستند. اما مدعی، مانند جمهوری اسلامی یقه ی بستگان مرا گرفته است! و با مونتاژ کردن چیزهائی بی ربط،، و به هم بافتن راست ودروغ کوشیده است موضوع اصلی را در سایه بگذارد!
این «سوته دلانِ»ِ گردهم آمده، به جای دسیسه چینی درپشت پرده، بهتر است با صراحت بیان کنند که چه «امکانِ کم خطری برای بازگشت» اهل قلم و سیاست به ایران بوجود آمده است؟. اینان برای بیرون بردن من از «گمراهی» و «بازگشتم به ادبیات»(!؟) بهتر است نشان دهند که پس از رفت و برگشتنهاشان به ایران کدام شعر یا نوشته ی اعتراضی علیه جنایات رژیم جمهوری اسلامی منتشر کرده اند؟ چه گامی علیه زیرپاماندن حقوق بشر در ایران برداشته اند؟ کدام بیانیه ی مشترک جمعی را علیه اقدامات مردم ستیز رژیم امضاء کرده اند؟
به هر روی، من سر جدل شخصی با فرد معینی را ندارم، و امیدوار ناگزیر نشوم انگشت روی نامها و نشانه ها و عمکرد چنین افرادی بگذارم.
*

No comments: