برای نیروهای مستقل در انتخابات جائی نیست
حبيب الله پيمان در گفت و گو با روز: - دوشنبه 2 مهر 1386 [2007.09.24]
سارا سماواتي
دکتر حبيب الله پيمان، از شاخص ترين چهره هاي نو انديشي ديني در ايران است. او که به "جنبش مسلمانان مبارز ايران"تعلق دارد، در سي امين سالگرد تشکيل اين گروه سياسي، با روز سخن گفته است. به اعتقاد دکتر پيمان" همه روشنفکران ايران، جز اقليت بسيار کوچکي به استراتژي فعاليت معتدل و آرام سياسي رسيده اند". او در عين حال "بعيد" مي داند که امروز "جايي براي حضور فعال نيروهاي مستقل در انتخابات" وجود داشته باشد. متن اين مصاحبه در پي مي آيد.
مصاحبه را با توضيح مختصري در مورد شرايط تاريخي، سياسي و اجتماعي و همينطورمقتضيات نظري ِ پيدايش و رشد جنبش مسلمانان مبارز شروع کنيم. موافقيد؟بله؛ شايد کم وبيش اطلاع داشته باشيد که قبل از اينکه ما دست به تأسيس جنبش در سال 56 بزنيم، جرياني به نام خداپرستان سوسياليسم در سال 1322 در ايران بعد از سقوط رضاشاه تشکيل شد.
اين جريان که در سير تکاملي خود تبديل به حزب مردم ايران شد، در مسير نهضت ملي فعاليت مي کرد. آرمان آنها هم تأکيد بر دموکراسي و سوسياليسم، بر پايه ايمان به خدا بود. يعني يک سوسياليسم دموکراتيکِ اخلاقي و انسانگرا متکي بر ارزشهاي توحيدي. اين حزب در کنار نهضت مقاومت ملي، تا 28 مرداد سال 1328 فعاليت کرد. اين فعاليت بعد ها از سالهاي 39 و 40 هم در جبهه ملي دوم و سپس در جبهه ملي سوم، ادامه داشت تا سرکوب 15 خرداد 1342 پيش آمد و همه چيز تعطيل شد. از اين پس در کنار اين حزب، شاخه اي به وسيله من و مرحوم دکتر کاظم سامي تأسيس شد به نام "جنبش آزادي بخش مردم ايران" که تصميم گرفت مبارزه مخفي بر ضد رژيم شاه را دنبال کند. اين جريان تا سال 1344 که مورد حمله ساواک قرار گرفت وهمه به زندان رفتيم، ادامه داشت. سال 47 بعد از آزادي اززندان، برخي از ما جذب گروههاي ديگري شدند که کم و بيش درهمين مسيرفعال بودند و برخي نظير من که خيلي شناخته شده بوديم، در حوزه سياسي و فرهنگي فعال شديم و بعضاً در کنار حسينه ارشاد و دکتر شريعتي ادامه داديم. در اين فاصله نشرياتي هم منتشر مي کرديم. به اين ترتيب در واقع نهادي مدني ساختيم که محل تجمع فعالان سياسي بود و از جمله "مکتب توحيد" و نشريه "پيکار آزادي" را هم منتشر کرديم. اين فعاليتها ادامه داشت تا سال 5 5 ـ 54 13 که آن مشکلات براي سازمانهاي سياسي پيش آمد، رهبري سازمانهاي انقلابي مثل فداييان و مجاهدين خلق متلاشي شدند و سازمان مجاهدين دچار انشعاب و سرکوبها شديدتر شد. در همين فاصله حسينيه ارشاد هم تعطيل شد. در اين فضا با عده اي از دوستان تصميم گرفتيم براي غلبه بر وضعيت حاکم، با چند پديده بحراني مقابله کنيم. قبل از همه، همين تضعيف روحيه مقاومت و پايداري که داشت اتفاق مي افتاد؛ و ديگر ضرورت مبارزه با توطئه اي که ارتجاع همراه با ساواک عليه جريان نو انديشي ديني ِمبارز، درپيش گرفته بود؛ عليه شريعتي و افکار او. به اين ترتيب که مي خواستند آنرا به مارکسيسيم اسلامي منتسب و از آن خلع مشروعيت کنند. البته با توجه به مارکسيست شدن برخي رهبران مجاهدين، اين جبهه از جهت ايدئولوژي هم دچار بحران شده بود. در همين حين بود که يک جنبش مردمي، يک تحرک توده اي، بعد از مرگ فرزند آقاي خميني پيش آمد و ما احساس کرديم شرايط دارد براي يک تحرک وسيع توده اي آماده مي شود. در اين زمان جنبش از يک عده از دوستان مبارز ِ خوش سابقه که در فعاليتهاي ملي و مذهبي شناخته شده بودند، تشکيل شد به اين قصد که اولاً بنحوي از کساني که پس از تلاشي سازمانها تحت تعقيب بودند، زخمي و آواره شده و يا محبور به مهاجرت بودند، حمايت کند و در وحله دوم بتواند در جهت تقويت روحيه مبارزين با تحليل هاي سياسي صحيح مؤثر واقع شود. در اين جهت اعلاميه ها و بيانيه هايي که به نام "جنبش مسلمانان مبارز" در داخل کشور منتشر و در خارج نيز تکثير و پخش مي شد، تحليل مي کرد که اين حکومت به رغم سرکوبها، در حال اضمحلال است. انتشار اين قبيل تحليل ها در فضاي مبارزاتي تأثير مي گذاشت. در مرحله سوم ما براي خود وظيفه حمايت ايدئولوژيک از جريان نوانديش مذهبي مبارز را قائل بوديم. بايد با توطئه مشترک ارتجاع و ساواک مقابله ايدئولوژيک صورت مي گرفت و جريان شريعتي در مسير درست ادامه پيدا مي کرد. کارکرد ديگر هم حمايت از جنبش توده اي بود که در واقع با حضور آقاي خميني در حال ايجاد بود؛ اين سه کارکرد مبناي تشکيل جنبش شد.
با انقلاب چگونه مواجه شديد؟ انقلاب که پيروز شد ما به فعاليت هاي خود ادامه داديم؛ البته آن موقع در فکر تشکيل حزب نبوديم؛ ولي بعد از پيروزي انقلاب دو مسئله باعث شد که جنبش به حيات خودش ادامه بدهد.
يکي اينکه ما فکر مي کرديم سازمان مجاهدين در مباني ايدئولوژيک اش که به نظر ما نقطه ضعفهاي جدي داشت و همان ها باعث آن بحران شده بود، تجديدنظر خواهد کرد؛ و دوم اينکه به لحاظ تشکيلاتي دموکراتيزه تر خواهد شد ولي هيچيک از اينها اتفاق نيافتاد. بنابراين ما فکر کرديم بايد سنگر و پناهي براي نيروهاي مبارز و فعال مذهبي و مترقي وجود داشته باشد.
نکته ديگري که ما را در ادامه فعاليت مصمم کرد، اين بود که وقتي انقلاب پيروز شد، نيروهايي که جايگزين شده و قدرت را به دست گرفته بودند، از نظر ما ترکيب و ماهيتي داشتند که از درون آن امکان تحقق هدفهاي انقلاب وجود نداشت. بنا براين لازم ديديم در عرصه عمومي و در متن جامعه به مبارزه فکري ـ سياسي ادامه بدهيم و به پايه هاي فکري جنبشي که براي آزادي و برابري و عدالت اجتماعي آغاز شده است، استحکام ببخشيم و نهادهاي مردمي به وجود بياوريم که بتواند دستاوردهاي انقلاب را حفظ کند و تکامل ببخشد. ما همانطور که گفتم، مطمئن بوديم که از حاکميت شکل گرفته، اين امر بر نمي آيد. بنابراين ما يک بيانيه تحليلي مفصل در باره شرايطي که انقلاب در آن قرار دارد و ضرورت ادامه اين نوع فعاليت ها منتشر کرديم و نشريه امت را انتشار داديم. اين بهار سال 1358بود.
تحليل ما اين بود که اين انقلاب به لحاظي زودرس بوده و بهمين دليل فوق العاده آسيب پذير است. مردم تشکل، سازماندهي و خودآگاهي فکري لازم براي حفظ آن را ندارند وبا توجه به نيروهايي که در قدرت هستند و با توجه به تضاد ها و کشمکش هايي که در ميان شان موجود است، اين امکان وجود دارد که آزادي بعنوان عمده ترين دستاورد اين انقلاب از بين برود و طبيعتاً از مسيري که انتظار مي رفت منحرف بشود. لذا فکر کرديم بايد در درون جامعه، هر کجا که امکان دارد، مردم را به سازماندهي و ايجاد تشکل هاي صنفي، مدني و سياسي تشويق کنيم. در همين ارتباط شعار شوراها را بطور جدي دنبال کرديم تا آنجا که به کمک آقاي طالقاني به تأييد آقاي خميني هم رسيد و در قانون اساسي هم ثبت شد. دوستان جنبش در همه جا در تشکيل شوراهاي محلات، کارگري، دهقاني و هر جا که مي توانستند فعالانه شرکت مي کردند. آنان در تقسيم اراضي در هيئت هاي 7 نفره فعال شدند براي اينکه بتوانند به دهقانان آگاهي داده و شوراهاي ده را شکل بدهند و در واقع اصلاحات ارضي انجام بگيرد.
در جهاد سازندگي فعال شدند که از اولين ارگان هايي بود که تشکيل شد و کارش يعني آباداني و جاده کشي موجب توسعه فرهنگي دهات هم مي شد. بعد هم که جنگ شروع شد باز دوستان جنبش در دفاع و دفع تجاوز در تمام کشور تا فتح خرمشهر بسيج شدند و چندين ده نفر از آنان در جبهه ها به شهادت رسيدند؛ در حاليکه چندي قبل از آن جريان انحصار طلب شروع به شناسايي و بيرون کردن دوستان ما از جبهه ها کرده بود.
خلاصه اينکه ما کلاً فعاليتمان را در حوزه عمومي تعريف کرديم؛ يعني به رغم اينکه براي ما امکان حضور در ساختار قدرت بالا بود، ما از اين امراستقبال نکرديم. جز در شوراي انقلاب که خود من شرکت کردم وپيشنهادهايي داشتم براي تغيير ترکيب شورا، به نحوي که بتواند همه نيروهاي شرکت کننده در انقلاب را در بر بگيرد و آنان بتوانند در آنجا نمايندگي داشته باشند و به اين ترتيب وحدتي در ميان همه نيروها ايجاد شود و تضادها جاي خود را به هماهنگي بدهد؛ که متأسفانه اين هدف پيش نرفت.
اينکه شما نخواستيد در ساخت قدرت باشيد، يعني اينکه معتقد به تماس با بدنه جامعه بوديد و با آن ارتباط گرفتيد. امروز بعد از سي سال مي توانيد بگوييد دستاوردتان چه بوده است؟ ببينيد؛ آن تفکر، رفتار و سلوک سياسي که ما طرح کرديم و مباني فکري و ايدئولوژيکي که در آن زمان به ميان آورديم، جرياني ايجاد کرد که همان زمان به خط سوم موسوم شد؛ که بعدها خواستند از اين عنوان استفاده هايي بکنند که ما وارد آن نشديم. اما تفکر سياسي ما از يک طرف در مقابل حاکميتي بود که به طرف انحصارگرايي و خشونت و دفع همه دگر اندشان مي رفت؛ و از سوي ديگر در مقابل جريانات سياسي که مسير غلط خشونت را، به قصد براندازي و تسخير قدرت پي گرفته بودند. ما مطمئن بوديم که اين روشها به هيچوجه به نتيجه نمي رسند. يعني نه تنها نتيجه اش آنطور که آنها مي خواهند تسخير قدرت نيست بلکه تأثيرش براي آينده کشور و در روند دموکراسي و آينده انقلاب و جامعه مضر است. ماهردو را به طور جدي نفي کرديم.
نتيجه اش؟ ما پيشنهادهايي براي نوعي هماهنگي ميان تمام نيروها مطرح کرديم که متأسفانه مورد قبول نيروها قرار نگرفت؛اما تحليل و انديشه ما، جاي وسيعي درميان نيروهاي روشنفکري جامعه و تحصيل کرده ها و بدنه انقلاب از دو سو ـ يعني چه در ميان نيروهاي صادقي که وارد سپاه و ارگانهاي دولتي شده بودند و چه اين سو در بدنه اجتماع ميان قشرهاي روشنفکر و آزاديخواه ـ ايجاد کرد و آنان متقاعد مي شدند که حرکت بايد با اعتدال همراه باشد و هر نوع خشونت نتيجه اش جز قرباني کردن آزادي ها و دستاوردها نيست.
با خشونت اولا در آن شرايط امکان تسخير قدرت اصلا وجود نداشت و ثانياً و به فرض هم که موفق مي شد، جز تداوم و باز توليد سيرخشونت حاصلي براي ما نداشت. بخش بزرگي ازروشنفکران که در آنموقع و تا کنون فعال بوده و هستند، با اين تفکر رشد و کار در عرصه عمومي را انتخاب کردند. يعني با استراتژي تسخير مستقيم قدرت، حال چه از طريق نوعي راديکاليسم، و چه از طريق پارلمان، کار دموکراسي و آزادي در ايران به سامان نمي رسد چون اين در واقع دور زدن توده هاست و همه ساختار ها و بنيانهاي فرهنگي بدون تغيير باقي مي مانند. کار بايد از پايين آغاز شود و يک جنبش فکري به وجود بيايد و نهادهاي مدني را سازماندهي کند که پايه دموکراسي قرار بگيرند.
در واقع جرياني که تسخير قدرت را از راه خشونت آغاز کرده بود، به کلي شکست کلي خورد؛ يعني بعد از سي سال هيچ اثري از آن فعاليتها، از آن نيروي عظيمي که در بدنه جامعه متراکم و متمرکز شده بود باقي نماند. از آن طرف هم جريان حاکميت که از گسترش خشونت استقبال کرده بود، هر روز بيشتر ساختاراً به طرف تمرکز و اقتدار گرايي سير کرد. اما من معتقد هستم که همه روشنفکران ايران جز اقليت بسيار کوچکي به اين استراتژي يعني فعاليت معتدل و آرام سياسي رسيده اند. کسب قدرت از طريق فعاليت در عرصه عمومي و نه راديکاليزم افراطي و خشن، اين بينش امروزفراگير شده. اين موفقيت کوچکي نيست. حتا در خارج کشورکه نيروهايي آنجا هستند که شايد بيش از همه آسيب ديده اند و تفکر راديکال نسبت به تغيير حاکميت داشتند، اما بينش اکثريت آنان نيز از دهه دوم به بعد تا امروز بسيار تغيير کرده و بيشتر به تغييرات تدريجي معتقد و پابند شده اند. اين جرياني هم که در حاکميت در دهه هفتاد پيدا شد، يعني اصلاح طلبان که از درون سنت گرايي حاکميت جوشيدند و بيرون آمدند، درست مسيري را طي ميکنند که ما مطرح کرده و تعقيب مي کرديم. يعني در درون حاکميت هم شکاف بوجود آمد. يعني بخشي که بيشتر افراد جوانتر و تحصيل کرده ها بودند، سياست هاي انحصار طلبي را کنار گذاشتند و به دموکراسي و دموکراتيزه کردن روي آوردندو با شعار جامعه مدني و توسعه سياسي وارد عرصه شدند. اينها موفقيت هاي خط سياسي جنبش است. من معتقدم در هر دو سو نيروهاي زيادي آزاد شدند و به مسيري که جنبش انتظار داشت پيوستند. اتفاقاً جالب است که بدانيد بخش بزرگي از همين نيروهاي اصلاح طلب ِفعال در بدنه نهادهاي مختلف، عناصرفعال جنبش هستند که زماني آن جا فعاليت مي کردند و اينک با آن انديشه ها در جاهاي مختلف فعاليت مي کنند.
خوب اين اگر پيشرفت و موفقيت تفکر سياسي و نظري شما باشد، مي توان پرسيد که در عرصه تشکيلات چه کار کرده ايد؟ شما الان در چه نقطه اي نسبت به سي سال پيش هستيد؟ نشريه امت هم که ديگر منتشر نمي شود. يا شايد از آنجايي که نام جنبش بر خود داريد، و حزب نيستيد، در پي موفقيت تشکيلاتي هم نيستيد. نه ما مشخصات حزب را نداريم. يعني در ايران دو ساختار عمده به لحاظ تشکيلاتي مي توانست مطرح باشد. يک ساختاري که در دهه چهل و پنجاه ايجاد شد و قبل از آن هم حزب توده داشت. يک تشکيلات متمرکز با يک سانتراليزم قوي که به صورت هرمي و عمودي شکل مي گيرد ومرکزيت قوي و اقتدار گرا دارد. اين تشکيلات براي تسخير انقلابي قدرت ساخته شده است. به نظر من اينگونه پروسه ها کلاً شکست خورده و در قرن گذشته اين شکست اثبات شده است.
حال آنکه تشکيلاتي که ما به نام جنبش ايجاد کرديم، تشکيلاتي افقي بود. يعني يک جريان گسترده جاري در سراسر در کشور که مي بايست بوجود بياورد. مورد ما مثل اين پديده اکونومي که در بيولوژي و در زندگي گياهان وجود دارد، بود. گياه بطور افقي ريشه اش را گسترش مي دهد و هرجا که ريشه ميرود و درهر مقطع مي تواند گياه جديد سبز کند و به حيات خود ادامه بدهد، بدون وابستگي به آن ريشه اوليه. رشد آنجا يک جريان تک محوري نيست که اگر ساقه يا ريشه اش قطع شود به کلي از ميان برود. جريان ما نيز مانند آب که جاري مي شود، مانند بذرهايي که همه جا پراکنده شدند بود. چون ما معتقد به يک جريان جنبشي بوديم که در جامعه گسترده شود بطوريکه وقتي به يک نظام ارزشي تفکر به يک سلوک سياسي مجهز مي شوند، هر جا که هستند حتا اگر ارتباط تشکيلاتي نداشته باشند خودشان اين تفکر و اين سلوک سياسي را باز توليد کنند؛ و چون اصل سياست درون محيط عمومي ساخته مي شود و در ميان توده ها و درميان همه اقشار اجتماعي، ناچار در سطح فرهنگي، اجتماعي و سياسي همين تفکر را باز توليد مي کند و سياستي که توليد مي کند، و قدرتي که ايجاد مي کند خواه ناخواه بسمت اين ارزش ها گرايش دارد. ساخت قدرت هم که بايد از درون جامعه تأثير بگيرد، در شرايط دموکراتيک که نحوه تأثيرش معلوم است و در شرايط غير دموکراتيک هم خواه ناخواه و از طرق مختلف زير فشار خواست جامعه قرار گرفته و مجبور مي شود که تمکين کند؛ به شرطي که امکان شکل گيري نهادها هم داده شود. چيزي که اينجا هست اين است که اينها موفق شدند همه امکانات شکل گيري نهادهاي مدني را يکي يکي از بين ببرند و محدود کنند. بدون آنکه با يک مقاومت جدي و مؤثر روبرو بشوند. اين به دليل ماهيت سيستم است و جاي بحث جدي دارد که چرا اينطورست وعوامل نيرومندي و پايداري سه دهه نظام جديد در چيست؟ اين يک بخش جدا و مستقلي را مي طلبد.
آقاي پيمان بپردازيم به مهمترين اتفاق سياسي که پيش رو داريم، يعني انتخابات آتي و ببينيم اين تفکر و نگاه را شما چگونه با آن پيوند مي زنيد؟ ببينيد اصولاً نگاه ما به انتخابات يک نگاه استراتژيک نيست. يعني انتخابات براي ما اهميت استراتژيک ندارد به اين معني که معتقد نيستيم بوسيله انتخابات و حتا حضور در مجلس و يا ساختار قدرت مي شود تغييرات ساختاري در جهت دموکراسي و عدالت اجتماعي بوجود آورد. نگاه ما نگاهي تاکتيکي است به اين معنا که چون بايد کار اصلي در عرصه عمومي انجام بگيرد، اين مثبت است اگر امکاني فراهم شود که کساني بتوانند بروند مجلس به عنوان سخنگوي مردم و در آنجا به عنوان چتر حمايتي که مي تواند امکان سازي کند تا يک گرايش فکري و سياسي در امنيت بيشتري رشد کند، مانند نقشي که اقليتهاي مجلس 14و15و 16 در دوران فئوداليسم بازي کردند. يعني جنبش اصلي در درون جامعه رشد مي کرد و اثر گذار بود ولي اين اقليت در پارلمان از آن حمايت مي کرد و به آن امنيت مي داد و جنبش ترغيب و تشويق مي شد. در يک چنين تعاملي نهضت توانست پيروز بشود.
حالا اگر چنين امکاني براي رفتن اين نيرو به مجلس فراهم بشود که برود و دفاع کند، نه مثل اقليت در اين دوره مجلس که هيچ کاري انجام نداد. اگر با اين اعتقاد بروند که مي خواهند خواستهاي مردم را باز تاب بدهند، اين خوب است و اشکالي ندارد. اما در شرايط فعلي به نظر مي آيد که بيش از گذشته بسته و محدود مي شود و امکان حضور بخش بزرگي از اصلاح طلبان نيز که به نوعي هنوز درون حاکميت هستند و خودي محسوب مي شوند، از بين مي رود از اين بابت بعيد است که جايي براي حضور فعال نيروهاي مستقل براي شرکت در انتخابات باشد. با اين وجود ما هنوز و با همين تحليل، ناظر هستيم و مي خواهيم ببينيم که ائتلافات چگونه پيش مي رود. به نظر ما اين ائتلافها با دشواري زيادي مواجه است؛ چون اختلافات ميان اصلاح طلبان بسيار شديد است؛ به دليل شکست سختي که خوردند و تحليلي که هرکدام از اين شکست دارند و بعضاً يکديگر را در اين شکست مقصر مي دانند، واين مانع از يک وحدت جدي است. از طرف ديگر چون استراتژي مشخص و واحدي هم ندارند امکان استفاده مؤثر بين اصلاح طلبان وجود ندارد؛ طرف مقابل هم دارد از اين وضعيت نهايت استفاده را کرده و شانس حضورشان را از بين مي برد
حبيب الله پيمان در گفت و گو با روز: - دوشنبه 2 مهر 1386 [2007.09.24]
سارا سماواتي
دکتر حبيب الله پيمان، از شاخص ترين چهره هاي نو انديشي ديني در ايران است. او که به "جنبش مسلمانان مبارز ايران"تعلق دارد، در سي امين سالگرد تشکيل اين گروه سياسي، با روز سخن گفته است. به اعتقاد دکتر پيمان" همه روشنفکران ايران، جز اقليت بسيار کوچکي به استراتژي فعاليت معتدل و آرام سياسي رسيده اند". او در عين حال "بعيد" مي داند که امروز "جايي براي حضور فعال نيروهاي مستقل در انتخابات" وجود داشته باشد. متن اين مصاحبه در پي مي آيد.
مصاحبه را با توضيح مختصري در مورد شرايط تاريخي، سياسي و اجتماعي و همينطورمقتضيات نظري ِ پيدايش و رشد جنبش مسلمانان مبارز شروع کنيم. موافقيد؟بله؛ شايد کم وبيش اطلاع داشته باشيد که قبل از اينکه ما دست به تأسيس جنبش در سال 56 بزنيم، جرياني به نام خداپرستان سوسياليسم در سال 1322 در ايران بعد از سقوط رضاشاه تشکيل شد.
اين جريان که در سير تکاملي خود تبديل به حزب مردم ايران شد، در مسير نهضت ملي فعاليت مي کرد. آرمان آنها هم تأکيد بر دموکراسي و سوسياليسم، بر پايه ايمان به خدا بود. يعني يک سوسياليسم دموکراتيکِ اخلاقي و انسانگرا متکي بر ارزشهاي توحيدي. اين حزب در کنار نهضت مقاومت ملي، تا 28 مرداد سال 1328 فعاليت کرد. اين فعاليت بعد ها از سالهاي 39 و 40 هم در جبهه ملي دوم و سپس در جبهه ملي سوم، ادامه داشت تا سرکوب 15 خرداد 1342 پيش آمد و همه چيز تعطيل شد. از اين پس در کنار اين حزب، شاخه اي به وسيله من و مرحوم دکتر کاظم سامي تأسيس شد به نام "جنبش آزادي بخش مردم ايران" که تصميم گرفت مبارزه مخفي بر ضد رژيم شاه را دنبال کند. اين جريان تا سال 1344 که مورد حمله ساواک قرار گرفت وهمه به زندان رفتيم، ادامه داشت. سال 47 بعد از آزادي اززندان، برخي از ما جذب گروههاي ديگري شدند که کم و بيش درهمين مسيرفعال بودند و برخي نظير من که خيلي شناخته شده بوديم، در حوزه سياسي و فرهنگي فعال شديم و بعضاً در کنار حسينه ارشاد و دکتر شريعتي ادامه داديم. در اين فاصله نشرياتي هم منتشر مي کرديم. به اين ترتيب در واقع نهادي مدني ساختيم که محل تجمع فعالان سياسي بود و از جمله "مکتب توحيد" و نشريه "پيکار آزادي" را هم منتشر کرديم. اين فعاليتها ادامه داشت تا سال 5 5 ـ 54 13 که آن مشکلات براي سازمانهاي سياسي پيش آمد، رهبري سازمانهاي انقلابي مثل فداييان و مجاهدين خلق متلاشي شدند و سازمان مجاهدين دچار انشعاب و سرکوبها شديدتر شد. در همين فاصله حسينيه ارشاد هم تعطيل شد. در اين فضا با عده اي از دوستان تصميم گرفتيم براي غلبه بر وضعيت حاکم، با چند پديده بحراني مقابله کنيم. قبل از همه، همين تضعيف روحيه مقاومت و پايداري که داشت اتفاق مي افتاد؛ و ديگر ضرورت مبارزه با توطئه اي که ارتجاع همراه با ساواک عليه جريان نو انديشي ديني ِمبارز، درپيش گرفته بود؛ عليه شريعتي و افکار او. به اين ترتيب که مي خواستند آنرا به مارکسيسيم اسلامي منتسب و از آن خلع مشروعيت کنند. البته با توجه به مارکسيست شدن برخي رهبران مجاهدين، اين جبهه از جهت ايدئولوژي هم دچار بحران شده بود. در همين حين بود که يک جنبش مردمي، يک تحرک توده اي، بعد از مرگ فرزند آقاي خميني پيش آمد و ما احساس کرديم شرايط دارد براي يک تحرک وسيع توده اي آماده مي شود. در اين زمان جنبش از يک عده از دوستان مبارز ِ خوش سابقه که در فعاليتهاي ملي و مذهبي شناخته شده بودند، تشکيل شد به اين قصد که اولاً بنحوي از کساني که پس از تلاشي سازمانها تحت تعقيب بودند، زخمي و آواره شده و يا محبور به مهاجرت بودند، حمايت کند و در وحله دوم بتواند در جهت تقويت روحيه مبارزين با تحليل هاي سياسي صحيح مؤثر واقع شود. در اين جهت اعلاميه ها و بيانيه هايي که به نام "جنبش مسلمانان مبارز" در داخل کشور منتشر و در خارج نيز تکثير و پخش مي شد، تحليل مي کرد که اين حکومت به رغم سرکوبها، در حال اضمحلال است. انتشار اين قبيل تحليل ها در فضاي مبارزاتي تأثير مي گذاشت. در مرحله سوم ما براي خود وظيفه حمايت ايدئولوژيک از جريان نوانديش مذهبي مبارز را قائل بوديم. بايد با توطئه مشترک ارتجاع و ساواک مقابله ايدئولوژيک صورت مي گرفت و جريان شريعتي در مسير درست ادامه پيدا مي کرد. کارکرد ديگر هم حمايت از جنبش توده اي بود که در واقع با حضور آقاي خميني در حال ايجاد بود؛ اين سه کارکرد مبناي تشکيل جنبش شد.
با انقلاب چگونه مواجه شديد؟ انقلاب که پيروز شد ما به فعاليت هاي خود ادامه داديم؛ البته آن موقع در فکر تشکيل حزب نبوديم؛ ولي بعد از پيروزي انقلاب دو مسئله باعث شد که جنبش به حيات خودش ادامه بدهد.
يکي اينکه ما فکر مي کرديم سازمان مجاهدين در مباني ايدئولوژيک اش که به نظر ما نقطه ضعفهاي جدي داشت و همان ها باعث آن بحران شده بود، تجديدنظر خواهد کرد؛ و دوم اينکه به لحاظ تشکيلاتي دموکراتيزه تر خواهد شد ولي هيچيک از اينها اتفاق نيافتاد. بنابراين ما فکر کرديم بايد سنگر و پناهي براي نيروهاي مبارز و فعال مذهبي و مترقي وجود داشته باشد.
نکته ديگري که ما را در ادامه فعاليت مصمم کرد، اين بود که وقتي انقلاب پيروز شد، نيروهايي که جايگزين شده و قدرت را به دست گرفته بودند، از نظر ما ترکيب و ماهيتي داشتند که از درون آن امکان تحقق هدفهاي انقلاب وجود نداشت. بنا براين لازم ديديم در عرصه عمومي و در متن جامعه به مبارزه فکري ـ سياسي ادامه بدهيم و به پايه هاي فکري جنبشي که براي آزادي و برابري و عدالت اجتماعي آغاز شده است، استحکام ببخشيم و نهادهاي مردمي به وجود بياوريم که بتواند دستاوردهاي انقلاب را حفظ کند و تکامل ببخشد. ما همانطور که گفتم، مطمئن بوديم که از حاکميت شکل گرفته، اين امر بر نمي آيد. بنابراين ما يک بيانيه تحليلي مفصل در باره شرايطي که انقلاب در آن قرار دارد و ضرورت ادامه اين نوع فعاليت ها منتشر کرديم و نشريه امت را انتشار داديم. اين بهار سال 1358بود.
تحليل ما اين بود که اين انقلاب به لحاظي زودرس بوده و بهمين دليل فوق العاده آسيب پذير است. مردم تشکل، سازماندهي و خودآگاهي فکري لازم براي حفظ آن را ندارند وبا توجه به نيروهايي که در قدرت هستند و با توجه به تضاد ها و کشمکش هايي که در ميان شان موجود است، اين امکان وجود دارد که آزادي بعنوان عمده ترين دستاورد اين انقلاب از بين برود و طبيعتاً از مسيري که انتظار مي رفت منحرف بشود. لذا فکر کرديم بايد در درون جامعه، هر کجا که امکان دارد، مردم را به سازماندهي و ايجاد تشکل هاي صنفي، مدني و سياسي تشويق کنيم. در همين ارتباط شعار شوراها را بطور جدي دنبال کرديم تا آنجا که به کمک آقاي طالقاني به تأييد آقاي خميني هم رسيد و در قانون اساسي هم ثبت شد. دوستان جنبش در همه جا در تشکيل شوراهاي محلات، کارگري، دهقاني و هر جا که مي توانستند فعالانه شرکت مي کردند. آنان در تقسيم اراضي در هيئت هاي 7 نفره فعال شدند براي اينکه بتوانند به دهقانان آگاهي داده و شوراهاي ده را شکل بدهند و در واقع اصلاحات ارضي انجام بگيرد.
در جهاد سازندگي فعال شدند که از اولين ارگان هايي بود که تشکيل شد و کارش يعني آباداني و جاده کشي موجب توسعه فرهنگي دهات هم مي شد. بعد هم که جنگ شروع شد باز دوستان جنبش در دفاع و دفع تجاوز در تمام کشور تا فتح خرمشهر بسيج شدند و چندين ده نفر از آنان در جبهه ها به شهادت رسيدند؛ در حاليکه چندي قبل از آن جريان انحصار طلب شروع به شناسايي و بيرون کردن دوستان ما از جبهه ها کرده بود.
خلاصه اينکه ما کلاً فعاليتمان را در حوزه عمومي تعريف کرديم؛ يعني به رغم اينکه براي ما امکان حضور در ساختار قدرت بالا بود، ما از اين امراستقبال نکرديم. جز در شوراي انقلاب که خود من شرکت کردم وپيشنهادهايي داشتم براي تغيير ترکيب شورا، به نحوي که بتواند همه نيروهاي شرکت کننده در انقلاب را در بر بگيرد و آنان بتوانند در آنجا نمايندگي داشته باشند و به اين ترتيب وحدتي در ميان همه نيروها ايجاد شود و تضادها جاي خود را به هماهنگي بدهد؛ که متأسفانه اين هدف پيش نرفت.
اينکه شما نخواستيد در ساخت قدرت باشيد، يعني اينکه معتقد به تماس با بدنه جامعه بوديد و با آن ارتباط گرفتيد. امروز بعد از سي سال مي توانيد بگوييد دستاوردتان چه بوده است؟ ببينيد؛ آن تفکر، رفتار و سلوک سياسي که ما طرح کرديم و مباني فکري و ايدئولوژيکي که در آن زمان به ميان آورديم، جرياني ايجاد کرد که همان زمان به خط سوم موسوم شد؛ که بعدها خواستند از اين عنوان استفاده هايي بکنند که ما وارد آن نشديم. اما تفکر سياسي ما از يک طرف در مقابل حاکميتي بود که به طرف انحصارگرايي و خشونت و دفع همه دگر اندشان مي رفت؛ و از سوي ديگر در مقابل جريانات سياسي که مسير غلط خشونت را، به قصد براندازي و تسخير قدرت پي گرفته بودند. ما مطمئن بوديم که اين روشها به هيچوجه به نتيجه نمي رسند. يعني نه تنها نتيجه اش آنطور که آنها مي خواهند تسخير قدرت نيست بلکه تأثيرش براي آينده کشور و در روند دموکراسي و آينده انقلاب و جامعه مضر است. ماهردو را به طور جدي نفي کرديم.
نتيجه اش؟ ما پيشنهادهايي براي نوعي هماهنگي ميان تمام نيروها مطرح کرديم که متأسفانه مورد قبول نيروها قرار نگرفت؛اما تحليل و انديشه ما، جاي وسيعي درميان نيروهاي روشنفکري جامعه و تحصيل کرده ها و بدنه انقلاب از دو سو ـ يعني چه در ميان نيروهاي صادقي که وارد سپاه و ارگانهاي دولتي شده بودند و چه اين سو در بدنه اجتماع ميان قشرهاي روشنفکر و آزاديخواه ـ ايجاد کرد و آنان متقاعد مي شدند که حرکت بايد با اعتدال همراه باشد و هر نوع خشونت نتيجه اش جز قرباني کردن آزادي ها و دستاوردها نيست.
با خشونت اولا در آن شرايط امکان تسخير قدرت اصلا وجود نداشت و ثانياً و به فرض هم که موفق مي شد، جز تداوم و باز توليد سيرخشونت حاصلي براي ما نداشت. بخش بزرگي ازروشنفکران که در آنموقع و تا کنون فعال بوده و هستند، با اين تفکر رشد و کار در عرصه عمومي را انتخاب کردند. يعني با استراتژي تسخير مستقيم قدرت، حال چه از طريق نوعي راديکاليسم، و چه از طريق پارلمان، کار دموکراسي و آزادي در ايران به سامان نمي رسد چون اين در واقع دور زدن توده هاست و همه ساختار ها و بنيانهاي فرهنگي بدون تغيير باقي مي مانند. کار بايد از پايين آغاز شود و يک جنبش فکري به وجود بيايد و نهادهاي مدني را سازماندهي کند که پايه دموکراسي قرار بگيرند.
در واقع جرياني که تسخير قدرت را از راه خشونت آغاز کرده بود، به کلي شکست کلي خورد؛ يعني بعد از سي سال هيچ اثري از آن فعاليتها، از آن نيروي عظيمي که در بدنه جامعه متراکم و متمرکز شده بود باقي نماند. از آن طرف هم جريان حاکميت که از گسترش خشونت استقبال کرده بود، هر روز بيشتر ساختاراً به طرف تمرکز و اقتدار گرايي سير کرد. اما من معتقد هستم که همه روشنفکران ايران جز اقليت بسيار کوچکي به اين استراتژي يعني فعاليت معتدل و آرام سياسي رسيده اند. کسب قدرت از طريق فعاليت در عرصه عمومي و نه راديکاليزم افراطي و خشن، اين بينش امروزفراگير شده. اين موفقيت کوچکي نيست. حتا در خارج کشورکه نيروهايي آنجا هستند که شايد بيش از همه آسيب ديده اند و تفکر راديکال نسبت به تغيير حاکميت داشتند، اما بينش اکثريت آنان نيز از دهه دوم به بعد تا امروز بسيار تغيير کرده و بيشتر به تغييرات تدريجي معتقد و پابند شده اند. اين جرياني هم که در حاکميت در دهه هفتاد پيدا شد، يعني اصلاح طلبان که از درون سنت گرايي حاکميت جوشيدند و بيرون آمدند، درست مسيري را طي ميکنند که ما مطرح کرده و تعقيب مي کرديم. يعني در درون حاکميت هم شکاف بوجود آمد. يعني بخشي که بيشتر افراد جوانتر و تحصيل کرده ها بودند، سياست هاي انحصار طلبي را کنار گذاشتند و به دموکراسي و دموکراتيزه کردن روي آوردندو با شعار جامعه مدني و توسعه سياسي وارد عرصه شدند. اينها موفقيت هاي خط سياسي جنبش است. من معتقدم در هر دو سو نيروهاي زيادي آزاد شدند و به مسيري که جنبش انتظار داشت پيوستند. اتفاقاً جالب است که بدانيد بخش بزرگي از همين نيروهاي اصلاح طلب ِفعال در بدنه نهادهاي مختلف، عناصرفعال جنبش هستند که زماني آن جا فعاليت مي کردند و اينک با آن انديشه ها در جاهاي مختلف فعاليت مي کنند.
خوب اين اگر پيشرفت و موفقيت تفکر سياسي و نظري شما باشد، مي توان پرسيد که در عرصه تشکيلات چه کار کرده ايد؟ شما الان در چه نقطه اي نسبت به سي سال پيش هستيد؟ نشريه امت هم که ديگر منتشر نمي شود. يا شايد از آنجايي که نام جنبش بر خود داريد، و حزب نيستيد، در پي موفقيت تشکيلاتي هم نيستيد. نه ما مشخصات حزب را نداريم. يعني در ايران دو ساختار عمده به لحاظ تشکيلاتي مي توانست مطرح باشد. يک ساختاري که در دهه چهل و پنجاه ايجاد شد و قبل از آن هم حزب توده داشت. يک تشکيلات متمرکز با يک سانتراليزم قوي که به صورت هرمي و عمودي شکل مي گيرد ومرکزيت قوي و اقتدار گرا دارد. اين تشکيلات براي تسخير انقلابي قدرت ساخته شده است. به نظر من اينگونه پروسه ها کلاً شکست خورده و در قرن گذشته اين شکست اثبات شده است.
حال آنکه تشکيلاتي که ما به نام جنبش ايجاد کرديم، تشکيلاتي افقي بود. يعني يک جريان گسترده جاري در سراسر در کشور که مي بايست بوجود بياورد. مورد ما مثل اين پديده اکونومي که در بيولوژي و در زندگي گياهان وجود دارد، بود. گياه بطور افقي ريشه اش را گسترش مي دهد و هرجا که ريشه ميرود و درهر مقطع مي تواند گياه جديد سبز کند و به حيات خود ادامه بدهد، بدون وابستگي به آن ريشه اوليه. رشد آنجا يک جريان تک محوري نيست که اگر ساقه يا ريشه اش قطع شود به کلي از ميان برود. جريان ما نيز مانند آب که جاري مي شود، مانند بذرهايي که همه جا پراکنده شدند بود. چون ما معتقد به يک جريان جنبشي بوديم که در جامعه گسترده شود بطوريکه وقتي به يک نظام ارزشي تفکر به يک سلوک سياسي مجهز مي شوند، هر جا که هستند حتا اگر ارتباط تشکيلاتي نداشته باشند خودشان اين تفکر و اين سلوک سياسي را باز توليد کنند؛ و چون اصل سياست درون محيط عمومي ساخته مي شود و در ميان توده ها و درميان همه اقشار اجتماعي، ناچار در سطح فرهنگي، اجتماعي و سياسي همين تفکر را باز توليد مي کند و سياستي که توليد مي کند، و قدرتي که ايجاد مي کند خواه ناخواه بسمت اين ارزش ها گرايش دارد. ساخت قدرت هم که بايد از درون جامعه تأثير بگيرد، در شرايط دموکراتيک که نحوه تأثيرش معلوم است و در شرايط غير دموکراتيک هم خواه ناخواه و از طرق مختلف زير فشار خواست جامعه قرار گرفته و مجبور مي شود که تمکين کند؛ به شرطي که امکان شکل گيري نهادها هم داده شود. چيزي که اينجا هست اين است که اينها موفق شدند همه امکانات شکل گيري نهادهاي مدني را يکي يکي از بين ببرند و محدود کنند. بدون آنکه با يک مقاومت جدي و مؤثر روبرو بشوند. اين به دليل ماهيت سيستم است و جاي بحث جدي دارد که چرا اينطورست وعوامل نيرومندي و پايداري سه دهه نظام جديد در چيست؟ اين يک بخش جدا و مستقلي را مي طلبد.
آقاي پيمان بپردازيم به مهمترين اتفاق سياسي که پيش رو داريم، يعني انتخابات آتي و ببينيم اين تفکر و نگاه را شما چگونه با آن پيوند مي زنيد؟ ببينيد اصولاً نگاه ما به انتخابات يک نگاه استراتژيک نيست. يعني انتخابات براي ما اهميت استراتژيک ندارد به اين معني که معتقد نيستيم بوسيله انتخابات و حتا حضور در مجلس و يا ساختار قدرت مي شود تغييرات ساختاري در جهت دموکراسي و عدالت اجتماعي بوجود آورد. نگاه ما نگاهي تاکتيکي است به اين معنا که چون بايد کار اصلي در عرصه عمومي انجام بگيرد، اين مثبت است اگر امکاني فراهم شود که کساني بتوانند بروند مجلس به عنوان سخنگوي مردم و در آنجا به عنوان چتر حمايتي که مي تواند امکان سازي کند تا يک گرايش فکري و سياسي در امنيت بيشتري رشد کند، مانند نقشي که اقليتهاي مجلس 14و15و 16 در دوران فئوداليسم بازي کردند. يعني جنبش اصلي در درون جامعه رشد مي کرد و اثر گذار بود ولي اين اقليت در پارلمان از آن حمايت مي کرد و به آن امنيت مي داد و جنبش ترغيب و تشويق مي شد. در يک چنين تعاملي نهضت توانست پيروز بشود.
حالا اگر چنين امکاني براي رفتن اين نيرو به مجلس فراهم بشود که برود و دفاع کند، نه مثل اقليت در اين دوره مجلس که هيچ کاري انجام نداد. اگر با اين اعتقاد بروند که مي خواهند خواستهاي مردم را باز تاب بدهند، اين خوب است و اشکالي ندارد. اما در شرايط فعلي به نظر مي آيد که بيش از گذشته بسته و محدود مي شود و امکان حضور بخش بزرگي از اصلاح طلبان نيز که به نوعي هنوز درون حاکميت هستند و خودي محسوب مي شوند، از بين مي رود از اين بابت بعيد است که جايي براي حضور فعال نيروهاي مستقل براي شرکت در انتخابات باشد. با اين وجود ما هنوز و با همين تحليل، ناظر هستيم و مي خواهيم ببينيم که ائتلافات چگونه پيش مي رود. به نظر ما اين ائتلافها با دشواري زيادي مواجه است؛ چون اختلافات ميان اصلاح طلبان بسيار شديد است؛ به دليل شکست سختي که خوردند و تحليلي که هرکدام از اين شکست دارند و بعضاً يکديگر را در اين شکست مقصر مي دانند، واين مانع از يک وحدت جدي است. از طرف ديگر چون استراتژي مشخص و واحدي هم ندارند امکان استفاده مؤثر بين اصلاح طلبان وجود ندارد؛ طرف مقابل هم دارد از اين وضعيت نهايت استفاده را کرده و شانس حضورشان را از بين مي برد
No comments:
Post a Comment