Tuesday, October 30, 2007

چرا نبايد از ايران مأيوس شد؟ - تحليل فيگارو از پرونده هسته اي

چرا نبايد از ايران مأيوس شد؟
تحليل فيگارو از پرونده هسته اي - چهارشنبه 9 آبان 1386 [2007.10.31]
الکساندر آدلر
ايراني ها به عنوان ملتي بزرگ با فرهنگي چند هزار ساله در قرن بيستم نمي توانند دلايل افول خود را در صحنه هاي بين المللي ‏درک کنند و به همين جهت گاهي مايلند براي بازگرداندن قدرت از دست رفته خود از راه هاي ميان بر استفاده کنند. برخلاف ‏کماليست هاي آگاه ترکيه که از تحريک استالين و چرچيل دوري کردند، رضاشاه تنها از "آلمان هيتلري" که در نهايت نيز نتوانست ‏به کمک او بيايد پشتيباني کرد. رفتار خود پسندانه او به قيمت تاج و تختش تمام شد و يک بار نيز پايه هاي سلطنت پسرش را در ‏سال 1953 متزلزل کرد. محمد مصدق نيز تنها به پرداخت غرامت ناچيزي به سهامداران سابق بريتانيايي بسنده کرد و در جبهه ‏آنگلوساکسون ها ايجاد اختلاف کرد. او بر گذشت هاي ايالات متحده، که دنباله روي موضع قاطع وينستون چرچيل شده بود، بسيار ‏حساب مي کرد.‏
زماني که محمدرضا پهلوي توانست به همراه متحدان ونزوئلايي خود اعتصاب نفتي و در عين حال کوچک سال 1973 را که از ‏سوي سعودي ها آغاز شده بود، به يک بحران اقتصادي تبديل کند، کل اقتصاد غرب را تحت تأثير قرار داد. به همين جهت زماني ‏که انقلاب اسلامي عليه آغاز شد، کسي در پاريس، لندن و واشنگتن آن ماجرا را که به طور اغراق آميزي "اولين ضربه نفتي" ‏ناميده شد، فراموش نکرده بود. اکثر کشورهاي غربي در آن زمان معتقد بودند که شاه کوچک ترين تمايلي به ايجاد دموکراسي در ‏کشورش ندارد.‏
اکنون نيز آيت الله ها با همان "خودپسندي عادت گونه" بر اين تصورند که مشکلات امريکا در خاورميانه مانع دستيابي آنها به ‏انرژي اتمي شده است.‏
اين رفتار آنچنان شفاف است که مي توان تحليل دقيقي از آن به عمل آورد. در سال 1952، مصدق به خود حق مي داد که فکر کند ‏بريتانيا، در مقابل ملي شدن صنعت نفت ايران تسليم خواهد شد، همان طور که امريکاي روزولت ملي شدن نفت در مکزيک را ‏پذيرفت. تنها چيزي را که مصدق فراموش کرد، اين بود که رييس جمهور وقت مکزيک، لازارو کاردناس، دورنماي يک ائتلاف ‏منسجم بر پايه ارزش هاي ضدفاشيستي مشترک را به واشنگتن پيشنهاد کرده بود.‏
مصدق که مي توانست دموکراسيي متفاوت از دموکراسي نهرو به روي کار آورد، به گونه اي عمل کرد که لزوم تحميل صدمات ‏سياسي به او از موضوع نفت فراتر رفت: استالين نيز به نوبه خود از ناسيوناليسمي که در ايران حکمفرما بود هيچ گونه نگراني به ‏خود راه نداد. امروز جهان غرب خود را براي تحمل سرپيچي کشورها از مقوله گسترش اتمي آماده مي کند. به همين ترتيب، دولت ‏بوش چشم خود را به روي برنامه هسته اي نظامي هندوستان بست تا از "الطاف" سياسي- استراتژيک دهلي نو بهره مند شود و ‏براي اين کار، مي بايست چشم خود را بر برنامه هسته اي پاکستان نيز مي بست. چرا برخي از دولتمردان ايراني فکر مي کنند که ‏غرب برنامه هسته اي و در عين حال محدود ايران را که همه مي دانند بيشتر منجر به برقراري تعادل خواهد شد تا به خطر انداختن ‏موجوديت اسراييل، نمي پذيرد؟ ‏
پاسخ به اين سؤال بسيار ساده است. تهران براي رسيدن به يک توافق بايد شيوه بيان و اقداماتي را که به مخاطبانش اطمينان مي دهد ‏يافت کند. بي شک اظهارات تحريک کننده احمدي نژاد مانع بزرگي براي رسيدن به اين توافق بوده، به گونه اي که حتي به ظهور ‏افراط گرايي بيشتر در نزد حکومت ايران نيز انجاميده است. ولي اکنون وضعيت در حال تغيير است. همه مي دانند که پس از پايان ‏يافتن دوره رياست جمهوري جرج بوش، ايالات متحده به تدريج از عراق خارج خواهد شد، در حالي که جنگ داخلي در اين کشور ‏آرام نشده است. و در اينجا، با استفاده از يک نيرنگ تاريخي، عدم توان نسبي امريکا جاي خود را به قدرت مطلق مي دهد: هيچ ‏دولتي در ايران نمي تواند به خود اجازه ترک شيعيان عراقي را دهد و آنها را به حال خود رها کند. اين مسأله اي است که موجب ‏مي شود نيروهاي امريکايي مدت زمان خاصي را در عراق بمانند.‏
تهران براي دستيابي به يک توافق ناچيز بايد از برخي مسايل چشم پوشي کند. بدين ترتيب، روندي طولاني و پيچيده آغاز خواهد شد ‏که به واسطه آن مي توان مقوله عدم گسترش اتمي را مجدداً به طور رسمي به تصويب رساند و همچنين نسبت به حق ايران در ‏‏"دستيابي به سلاح اتمي" که در آينده اي بسيار دور امکان پذير خواهد بود تجديدنظر کرد. ‏
منبع: فرانس پرس، 9 سپتامبر 2007‏مترجم: علي جواهريalijava
_rooz@yahoo.es

No comments: