پساز فروش يكياز كليهها؛ فروش قرينه چشم، آخرين راه پدر، براي نجات مهدي شش ساله است!
دو اتاق تو در تو محل امن و آسايشي به نام «خانه» را ميسازد؛ براي خانوادهاي كه چهار عضو دارد، محلي كه نه امن است و نه در آن آسايش يافت ميشود؛ پس چرا نام خانه برخود نهاده؟ سقفهاي خانه را چه ميكني، امنيت فيزيكي ساختمان چه ميشود، ما را چه شده است كه كوخهايمان در كنار كاخها، كوچك و كوچكتر ميشوند؟! حال چرا آسايش وجود ندارد؟ اما تو نميداني و من به تو ميگويم، اگر پدر باشي يا مادر، فرزند برايت عزيز است؛ به طوري كه براي آسايش او هر كاري كه بتواني ميكني و اگر فرزندت بيمار باشد، ديگر تمام زندگيات را تعطيل ميكني تا فرزندت بهبود يابد، اما اگر فرزندت بيماري لاعلاجي داشته باشد چه ميكني؟ براي مداواي او هر كاري ميكني، حال ميداني چرا آسايشي در اين خانه وجود ندارد؟! من به تو ميگويم؛ فرزند اول خانواده دختري سالم است كه پا به گيتي ميگذارد و خانواده شاهد و شاكراست، فرزند دوم پسري كه تمام نتايج سونوگرافي سلامت او را تاييد ميكند و به دنيا ميآيد، ولي بيماري او بيماري مادرزادي به نام «مننگوسفال» است كه دستگاهي وجود ندارد كه آن را نشان دهد؛ بيماري كه نخاع را درگير ميكند و فرد مبتلا، معلوليت شديد جسمي و حركتي پيدا ميكند. اگر مادر باشي درك ميكني حال مادري كه پسر خود را مهدي نام نهاد و در هشت روزگي او را به دست جراح سپرد به اميد بهبودي. به اميد اين كه شايد اين اولين و آخرين عمل فرزندش باشد؛ چقدر سخت است، اگر بيمار باشي ميداني كه هرگاه كارت به بيمارستان و جراحي ميكشد بايد كيسهاي پول داشته باشي، مهدي عمل ميشود، ولي اين عمل او سرآغاز عملهاي جراحي بيشتر ميشود، پدر خانواده كه درآمدش كفايت خرج بيمارستان را نميدهد، دست ياري به سوي خويشان دراز ميكند به اميد حمايت، جوابي نميشنود، چگونه ميتواند رنج و درد پسر دوسالهاش را تاب بياورد. براي تامين خرج عمل، كليهاش را ميفروشد، كار كردن با يك كليه را شروع ميكند، خرج عملهاي بعدي و فروش خانه سرآغازي ميشود براي شروع اجارهنشيني و ... گويي اين خانواده بايد محبت را نيز گدايي كنند؛ زيرا خانوادههايشان نيز آغوش مهربانيشان را بر اين خانواده بستهاند، آنها را طرد ميكنند، گويا فروش كليه و بدبختي و بيپولي يك بيماري مسري براي اين خانواده است كه مهر خود را از آنها دريغ ميكند، انسانيت را چه ميشود؟ مهدي را براي عمل بايد به تبريز ببرند، فائزه(فرزند نخست) چه ميشود؟ خانه پدر بزرگ تنها راهحل است، ولي چرا بايد فائزه مدام راه خانه خود را در پيش گيرد تا پدر بزرگ مطمئن شود كه هنوز پدرش برنگشته است. يعني نگهداري از نوه اين قدر سخت است؟ هزينههاي زياد اين بچه مريض، بهانهاي مانند بيپولي به دست فاميل ميدهد تا خانوادهاي را كه براي مداوا به خانه آنها رفته است، روانه كوچه كنند! انسانيت را چه شده است؟ فاطمه، مادر مهدي براي دريافت كمك به كميته امداد ميرود، ولي گويا جواني او و همسرش محمد، بهانهاي است كه دست رد بر سينهشان زده شود. هر چه اسباب و اثاثيه منزل داشتهاند ميفروشند. براي تامين خرج درمان مهدي با شدت معلوليت 96 درصد، خانواده وي به كانون عدالت و مهرورزي نامه مينويسند، اما جوابي نميگيرند گويا در ترافيك نامهها، نوبت به نامه آنها نرسيده است. محمد، به صورت حضوري به اميد دريافت مساعدت مراجعه ميكند و جواب نامه، آدرس بهزيستي است. فاطمه و محمد با پرونده پزشكي و جواب نامههاي نوشته شده به مقصد مهرورزي، روانه بهزيستي ميشوند، ولي جواب آنها خالي از مهر و عدالت است. مادر التماس ميكند، ولي جوابي كه ميشنود: «اگر مزاحمت ايجاد كنيد پليس 110 را خبر ميكنيم» است، تمام اميدها نااميد ميشود. محمد كارش را از دست ميدهد و به باربري روي ميآورد، كار سخت باعث ميشود كه كليهاش خونريزي كند، ولي پدر بايد كوه قدرت باشد تا خانواده را نگه دارد. باز بيپولي و فقر چهره زشتش را نشان ميدهد، دوباره خانه فاميل؛ از اين خانه به خانه ديگر ميروند تا پول پيش منزل را جور كنند و در تيمورآباد خانه ارزان گير ميآيد و دوباره كميته امداد و جواب رد و شك كردن به اين خانواده و باز خونريزي كليه و بيكاري پدر و انتظار براي به دست آوردن پول، تا خرج عمل جراحي فرزند خردسال تامين شود. پدر تصميم ميگيرد قرنيه چشم خود را بفروشد تا ديگر رنج بدبختي پسرش را نبيند؛ تا به ناچيزترين قيمت، چوب حراج بر اعضاي بدن خود بزند؛ چون كسي حاضر نيست به اين خانواده وام بدهد و اين بار فاطمه نميگذارد، دست به دامن ما آدمها(!) ميشود و ديگر ادامه اين قصه تلخ با من و توست. محمد ميگويد: حاضرم بردگي كنم و تمام اعضاي بدنم را بفروشم تا مهدي خوب شود؛ و باز اين سوال آيا مهرورزي، شعاري زييا است كه تنها براي زينت از آن استفاده ميكنيم؟! اگر جوابي داريم، بدهيم.... به گزارش خبرنگار خبرگزاري دانشجويان ايران(ايسنا) از همدان، مهدي كوچولو در حال حاضر 6 ساله است و تاكنون 3 بار مورد عمل جراحي لگن، مچ پا و كمر قرار گرفته است و به يك مورد عمل جراحي لگن ديگر نياز دارد كه هزينه آن 6 ميليون تومان برآورد شده است و در صورت انجام اين عمل جراحي، نياز به استفاده از پلاتين است كه براي درآوردن آن نيز به عمل جراحي ديگري نياز است. همچنين مبتلايان به بيماري «مننگوسفال» از ناحيه سر نيز دچار عارضه ميشوند كه اين بچه معصوم از اين عارضه نيز رنج ميبرد. حال اگر «بني آدم اعضاي يك پيكرند»، علاقهمندان جهت كمك به اين خانواده، با شماره تلفن 8271263 - 0811 تماس بگيرند.
No comments:
Post a Comment