Wednesday, October 17, 2007

هيچ کس به خاطر اعدام آنها دل نسوزاند

هيچ کس به خاطر اعدام آنها دل نسوزاند
گزارشي از زندگي همجنسگرايان در ايران: - پنجشنبه 26 مهر 1386 [2007.10.18]

سورنا کياني ‏
‏"ما در ايران همجنس باز نداريم" اين را محمود احمدي نژاد رييس جمهوري اسلامي در همان سخنراني جنجالي دانشگاه ‏کلمبيا مي گويد. وقتي نظر زهرا، دختر همجنس گراي ايراني را در مورد اظهارات محمود احمدي نژاد مي پرسم، مي گويد: ‏‏"نفي وجود همجنسگرايان از جنس "نفي وجود هولوکاست" است، قربانيان آدم سوزي فقط يهوديان نبودند بلکه ‏‏"همجنسگرايان هم از نظر نئونازي ها محکوم به نابودي و مرگ بودند."‏
نازنين، ديگر دختر همجنس باز در پاسخ بلا فاصله کتاب کوچک قرمز رنگي را از کيفش در مي آورد که روي آن نوشته: ‏‏"قانون مجازات اسلامي". نازنين با لحني مابين تمسخر و عصبانيت قسمتهايي از آن کتاب را برايم مي خواند:‏‏"لواط وطي مذکر[همجنسگرايي مردان] است چه به صورت دخول باشد يا تفخيذ" ماده ي 108 ‏‏"فاعل و مفعول لواط هر دو محکوم به حد خواهند شد" ماده ي 109‏‏"حد لواط در صورت دخول قتل است و کيفيت آن در اختيار حاکم شرع" ماده ي 110‏‏"هرگاه کسي ديگري را از روي شهوت ببوسد تا 60 ضربه شلاق تعزير مي شود" ماده ي 124‏‏"مساحقه، همجنسگرايي زنان است با اندام تناسلي" ماده ي 127‏‏"حد مساحقه براي هر يک از طرفين صد تازيانه است" ماده ي 129‏
وي پس از آن مي پرسد: "اگر در ايران همجنسگرا يا به قول خودشان «همجنس باز» وجود ندارد، پس تصويب چنين قوانين ‏سنگيني عليه همجنسگرايي چه معنايي دارد؟"‏
‏"نازنين" دانشجوي حقوق و تنها يکي از دهها مراجع خانم دکتر "ن.ص" است. دکتر "ن.ص" صاحب يک کلينيک ‏خصوصي روانپزشکي و روان درماني در شهر تهران است. او و همکارانش به علت کثرت مراجعات افراد همجنسگرا و ‏مسائل و مشکلات خاص آنها، بخشي را در کلينيک به اين افراد اختصاص داده اند. "پدرام" يکي ديگر از مراجعين دکتر ‏‏"ن.ص" مي گويد اين کلينيک براي اکثر همجنسگرايان در تهران و حتي ديگر نقاط ايران جايي شناخته شده است. آنها براي ‏مشاوره و حل برخي از مشکلات و اختلالاتشان که ناشي از فشارهاي اجتماعي است به اين جا مي آيند. واقعيت اين است که ‏ديدن اين همه همجنسگرا در يک کلينيک رسمي در قلب تهران، و تنها چند روز پس از سخنراني آقاي احمدي نژاد و نفي ‏وجود همجنسگرايان باعث تعجب و البته کمي هيجان انگيز است. ‏
دکتر "ح.م" گرايش جنسي افراد را به سه دسته ي دگر جنس گرا يا ‏Heterosexual، دو جنس گرا يا ‏bisexual‏ و ‏همجنسگرا يا ‏homosexual‏ تقسيم ميکند. اين متخصص اعصاب و روان(روان پزشک) که در اين کلينيک خصوصي ‏مشغول به کار است مي افزايد: "همجنسگرايي كه بمعناي تمايل به همجنس است، هم در زنان (‏Lesbian‏) و هم در ‏مردان(‏gay‏) وجود دارد. همجنسگرايي يك واقعيت است و هيچ نقطه اي از جهان وجود ندارد كه در آن چنين پديده اي ‏موجود نباشد.‏‎ ‎طبق آمار موجود 4 درصد از مردان و 2 درصد از زنان در جهان همجنسگرا هستند. البته با توجه به اينكه ‏هنوز در بسياري از نقاط جهان تعداد همجنسگراياني كه بدليل قوانين ناقض حقوق بشر و يا تعصب شديد فرهنگي و مذهبي ‏عليه همجسنگرايان، اين تمايل خود را پنهان مي كنند و حتي براي پوشاندن آن به رابطه ي زناشويي با جنس مخالف نيز تن ‏مي دهند، بسيار زياد است، اين رقم آماري در مجموع تا ده درصد حدس زده مي شود."‏
‏"پدرام" همجنسگرايي است که آنگونه که خود مي گويد به همراه دوست و شريک جنسي اش "حميد" سالهاست که با هم ‏زندگي مي کنند. خانواده هاي آنها که متمول هم هستند در يکي از شهرهاي غربي کشور زندگي مي کنند، و از همجنسگرا ‏بودن فرزندانشان مطلع نيستند. چيزي که به نظر پدرام موجب شده است آنها مجبور باشند "رابطه ي عاشقانه ي شان" را ‏پنهان کنند. پدرام مرا به منزل خودش دعوت مي کند تا با دوستش "حميد" نيز آشنا شوم. منزل آنها جايي در غرب تهران ‏است. وقتي وارد مي شوم اول چيزي که نظرم را جلب مي کند کتابخانه ي بزرگي است انباشته از کتابهاي فلسفي و ادبي. و ‏در گوشه اي ديگر کلکسيوني از سازهاي زهي. با تعجب مي پرسم اين کتابها مال شماست؟ او با پوزخند و با لحني کنايه وار ‏پاسخ مي دهد: "بله بچه..[اصطلاحي که معمولا در فرهنگ عامه براي همجنسگرايان به کار مي رود] هم فلسفه مي ‏خوانند".‏
از سئوالي که کرده ام خجالت زده مي شوم. پدرام توضيح مي دهد که اگرچه دانش آموخته ي عمران است ولي علاقه ي ‏بسيار زيادي به فلسفه و ادبيات دارد. با خنده و با اشاره به کتابي روي ميز مي گويد: "ميشل فوکو را دوست ندارم، با اينکه ‏همجنسگرا بوده".‏
حميد نيز از راه ميرسد. متوجه مي شوم که حميد نوازنده و آهنگساز است: "حتي چند تا از کارهاي من از وزارت ارشاد ‏مجوز گرفته است" به عقيده ي حميد وضع مالي مناسب باعث شده است که او و پدرام زندگي راحتي داشته باشند. حميد اما ‏معتقد است در ميان همجنسگرايان ايراني زوجهايي مثل آنها استثنا هستند. به گفته ي پدرام "همجنسگرايان بدبخت ترين ‏اقليت در ايران" به شمار مي آيند. وي دليل اين مسئله را وجود نوعي استبداد فرهنگي مي داند که خيلي هم ربطي به ‏حکومت ندارد.‏
‏"اينجا هيچ کس به حقوق همجنسگرايان اعتقاد ندارد اگر هم اعتقاد داشته باشد جرا ت حمايت از آنها را ندارد".‏
اين جمله ايست که نازنين مي گويد. با او و دوستش يا به قول خودش "پارتنرش" در يکي از کافي شاپ هاي شمال شهر ‏تهران که گويا پاتوق همجنسگرا هاست صحبت مي کنم. نازنين معتقد است حتي تندرو ترين نيروهاي مدعي دموکراسي در ‏ايران حاضر به اقرار به حقوق همجنسگرا يان نيستند. دوست او زهرا که دانشجوي علوم سياسي و علاقه مند به مسائل روز ‏است، معتقد است: "حتي اگر خاتمي هم به جاي احمدي نژاد بود جواب بهتري نمي داد".‏
دليل اين مسئله به نظر "علي" دانشجوي جامعه شناسي و ديگر همجنسگراي ايراني که با ما دور يک ميز نشسته، تعلق ‏مسئله ي همجنسگرايان به "حوزه ي تابوهاي فرهنگي" است.‏
علي توضيح ميدهد که: "آنچه تو اينجا مي بيني يا در آن کلينيک ديدي برشي از بخشها ي مرفه و تحصيلکرده ي ‏همجنسگرايان است".‏
او معتقد است موقعيت خوب اجتماعي و مالي فشار را بر اين قشر از همجنسگرايان کمتر مي کند. به نظر علي اما اين افراد ‏همواره با کابوس از دست دادن موقعيتشان به دليل افشاي گرايشات جنسي شان روبرو هستند: "خصوصا در جامعه اي که ‏چيزي به نام حريم خصوصي معنا نمي دهد".‏
علي مي گويد: "براي ديدن بد بختي بايد به پارک دانشجو يا شهرهاي کوچک بروي".‏
دکتر "ن.ص" مي گويد: "علم امروز ثابت کرده که نياز و تمايل جنسي بخشي از انسانها، به سمت جنس موافق گرايش دارد. ‏اينکه علم امروزي به چنان نتيجه اي رسيده تنها توضيح علمي اين پديده را براي ما ساده کرده است و بدان معنا نيست که ‏خود پديده امر تازه اي است".‏
وي مي افزايد: "در اول ژانويه سال 1993 سازمان بهداشت جهاني‎ ( WHO ) ‎هم همجنسگرايي را از ليست بيماريهاي ‏خود حدف کرد و آن را بعنوان يک پديده و گرايش طبيعي برسميت شناخت".‏
ويکتوريا آزاد- فعال ايراني حقوق بشر مقيم سوئد- در گفتگو با نشريه ي چراغ -ارگان سازمان دگرباشان جنسي ايران ـ ‏دليل اين تاخير در اعلام "همجنسگرايي به عنوان يک گرايش طبيعي" را چنين عنوان مي کند: "دليل تآخير زياد سازمان ‏بهداشت جهاني در برسميت شناختن همجنسگرايي مخالفت و مقاومت نمايندگان کشورهاي ديکتاتورزده عضو اين سازمان ‏است که باعث شدند جمله بنديها هم حتي الامکان کم رنگ شوند. اما جمله اصلي در اسناد سازمان بهداشت جهاني مي گويد: ‏‏" نفس گرايش جنسي بعنوان اختلال تلقي نمي شود".‏
‏ اين فعال حقوق بشرمي افزايد: "بعد از سال 1993 تعداد هر چه بيشتري از کشورها قوانين خود را بر اساس آخرين دست ‏آوردهاي علمي در باره جنسيت و همجنسگرايي تنظيم نموده و در اين مسير حقوق اجتماعي‎- ‎مدني همجنسگرايان را در ‏قوانين خود تثبيت کردند تا جايي که امروز در قوانين تمام کشورهاي اروپايي، آمريکا، استراليا، اسرائيل، افريقاي جنوبي و ‏کلآ در همه کشورهايي که داراي دمکراسي هستند، حقوق همجنسگرايان تثبيت شده است. آخرين کشوري که بيمار بودن ‏همجنسگرايان را لغو کرده و حقوق همجنسگرايان را برسميت شناخته، کشور چين است.تلاش براي تثبيت حقوق ‏همجنسگرايان تنها شامل کشورهاي غربي نمي شود. سالهاست که همجنسگرايان کشورهاي غير غربي از تايلند تا ترکيه، از ‏مکزيک تا ايران و از لبنان و مصر تا بوليوي در تلاش براي دستيابي به حقوق خود هستند و دست آوردهاي مهمي هم داشته ‏اند. در کشور ما، چند سالي است که موضوع جنسيت در جامعه حاد شده و هرچند که تضييقات و فشارهاي موجود امکان ‏پرداخت جدي و علني را از علاقمندان سلب مي کند اما به برکت اينترنت، سايت هاي زيادي کم و بيش به اين مسائل ‏گريزي هر چند ناقص مي زنند. با اينهمه، از مسير همين تلاشهاست که برداشتهاي بي پايه و سنتهاي بدون پشتوانه عقل و ‏منطق، فرسوده و ديدگاههاي علمي و امروزي در باره ي جنسيت در فرهنگ اجتماعي ريشه دوانده و بمرور خود را تثبيت ‏مي کنند".‏
به عقيده ي علي اما مسير چنين حرکتي ساده نيست. "زيرا آنها که از حقوق دگر انديشان دفاع مي کنند به حقوق دگرباشان ‏باور ندارند". او معتقد است مشکل همجنسگرايان در ايران به اين زوديها حل نخواهد شد. "زيرا مشکلي است بر خاسته از ‏عمق نهادهاي عقب مانده ي جامعه ي ايراني".وي معتقد است حل اين مشکل در گرو حل مشکل تجدد و به رسميت شناخته ‏شدن "فرديت" انسانهاست.‏
امير همجنسگراي ايراني مهمانيها و چت روم هاي اينترنتي را دو راه عمده ي ارتباط همجنسگرايان با هم مي داند. وي ‏همچنين توضيح مي دهد که 20 ارديبهشت ماه سال جاري چگونه ماموران به يک مهماني شبانه ي همجنسگرايان در ‏اصفهان حمله کردند و 80 پسر را که از شهرهاي مختلف آمده بودند بازداشت کردند. وي که خود جزء بازداشت شدگان ‏بوده است مي گويد: "آنها با شکستن درها و پنجره ها وارد شدند، ما را به خشن ترين و توهين آميزترين شکل در برابر ‏ديدگان مردمي که جمع شده بودند بازداشت کردند و بعد از آن ما را به زندان دستگرد اصفهان منتقل نمودند. طي مدت ‏بازداشت ما را به وحشيانه ترين شکل ممکن کتک زدند و شکنجه دادند. آنها از ايراد هيچ شکنجه و بر زبان آوردن هيچ ‏توهيني ابا نداشتند. ولي هيچکس در ايران اعتراض نکرد. حتي وقتي بعد از بيرون آمدن از زندان به برخي نهادها و ‏گروهها مراجعه کرديم به ما گفتند برويد همين که زنده ايد خدا را شکر کنيد".‏
علي سکوت فعالين حقوق بشر در برابر چنين وقايعي را "بي شرمانه" توصيف مي کند.‏
از دکتر"ن.ص" مي پرسم. اگر همجنسگرايي بيماري نيست پس آنها براي چه به شما مراجعه مي کنند؟ وي پاسخ مي دهد:‏‏" همجنسگرايي نه بيماري است و نه انحراف جنسي، آنها اينجا مي آيند به اين دليل که به خاطر فشارهاي اجتماعي و زندگي ‏دوگانه اي که به آنها تحميل ميشود دچار افسردگي، اضطراب و برخي اختلالات رواني مي شوند. آنها در شرايط سختي ‏زندگي مي کنند و ما به آنها کمک مي کنيم تا بتوانند خودشان را با اين شرايط تطبيق دهند"‏
از دکتر "ن.ص" مي پرسم: "آيا مقامات براي فعاليتهاي پزشکي شما مشکلي به وجود نمي آورند؟"‏
‏ وي در پاسخ مي گويد: "اصلا و ابدا، آنها حتي گاهي همکاريهايي هم با ما مي کنند، مثلا ما در زمينه ي صدور مجوز ‏تغيير جنسيت براي ترانسکشوالها[افرادي که در هويت جنسي دچار اختلال هستند] با پزشکي قانوني همکاري مي کنيم"‏
به قول محمد -جوان همجنسگراي ايراني- که علاقه ي زيادي به مطالعه ي آثار اسلاوي ژيژک دارد: اين هم يکي از ‏تناقضات وضعيت موجود است!‏
علي مي گويد "همجنسگرايان در ايران وجود دارند و روزگار سختي را هم مي گذرانند. هم حکومت و هم جامعه، آنها را ‏طرد مي کنند."‏
‏ او مي گويد خانواده اي را در يکي از شهرهاي خراسان مي شناسد که پسر همجنسگراي خود را به قتل رسانده اند. همچنين ‏آمار تاييد نشده اي حکايت از اعدام تعدادي همجنسگرا از سالهايي ابتدايي حاکميت جمهوري اسلامي تا کنون دارد."افرادي ‏که هيچ کس به خاطر اعدام آنها دل نسوزاند".‏
زهرا معتقد است نفي وجود همجنسگرايان از جنس "نفي وجود هولوکاست" است، وي به اين نکته ي تاريخي اشاره مي کند ‏که قربانيان آدم سوزي
فقط يهوديان نبودند بلکه "همجنسگرايان هم از نظر نئونازي ها محکوم به نابودي و مرگ بودند".‏

No comments: