Wednesday, October 24, 2007

اگر حکومت نظامي نيست، پس چيست؟ - شش کافه کتاب در شهر تهران وجود داشت که دستور تخليه آنها صادر شد

اگر حکومت نظامي نيست، پس چيست؟
چرا کافه کتاب ها را مي بندند - پنجشنبه 3 آبان 1386 [2007.10.25]

سولماز شريف
شش کافه کتاب در شهر تهران وجود داشت که دستور تخليه آنها صادر شد. اين تصميم هم اما و اگرهايي در بطن داشت و ‏دارد که جوابي براي آنها نيست.‏
نشر چشمه، نشر ثالث، نشر بدرقه جاويدان، شهر کتاب ونک، کتاب روشن و نشر ويستار( که پيشتر تخليه شد) اين شش ‏کافه کتاب بودند. سئوالات مربوط به اين دستور را از شهرام رفيع زاده ( شاعر، نويسنده و روزنامه نگار) و راحيل دختري ‏که مشتري اينگونه کافه ها بوده مي پرسيم تا علاوه بر آشنايي با نظرات آنان، کافه کتابها را هم بشناسيم. ‏
‎‎آقاي رفيع زاده کافه کتاب يعني کجا؟‏‎ ‎يعني بخشي از يک کتابفروشي که در آن يک ميز و صندلي هست و اين امکان را براي مشتريان کتابفروشي فراهم مي کند ‏تا در حين جستجو براي کتاب مورد علاقه و مد نظر، بر پشت اين ميز و صندلي بنشيند و در حين تورق کتاب ها يک فنجان ‏چاي، قهوه و يا يک ليوان آبميوه بنوشد.‏
‎‎از کي اين نوع کافه ها مد شد؟‎ ‎ده سالي مي شود که در ايران سابقه دارد. در سالهاي 79- 80 کتابفروشي ها و انتشاراتي هايي که اعتباري داشتند براي ‏نزديکي مردم به کتاب و جذب بيشتر نسل جوان به کتابخواني، تصميم گرفتند کتابفروشي خود را گسترش بدهند و بخشي را ‏به اين موضوع اختصاص دهند.الگوهايي از اين نوع در کشورهاي اروپايي و امريکايي وجود داشته و دارد.‏
‎‎پس طبيعتا اين مکانها، محلي براي گردهمايي روشنفکران هم بوده؟‏‎ ‎بوده اما لزوما خير.چرا که نويسندگان و روشنفکران در کافه هاي ديگري هم براي گردهمايي فرهنگي جمع مي شدند.در ‏ايران از قديم الايام کافه نادري بوده که از شهرت خاصي هم برخوردار است. در آنجا نويسندگان، شاعران و ساير ‏روشنفکران عصرها و يا شب هنگام دور هم جمع مي شدند و به بحث و تبادل نظر مي پرداختند که تاثير بسزايي هم در ‏ادبيات دهه 40 ايران به جا گذاشته است. البته نادري تنها کافه نبوده است و اگر به خاطرات نويسنده هاي آن دوران توجه ‏شود از کافه هاي ديگري هم نام مي برند.آنجا پاتوق بسياري از نويسندگان و شاعراني نظير محمود دولت آبادي، بيژن ‏جلالي و... بود و تعدادي عکاس، روزنامه نگار و....‏
‎‎حتما شما هم مي دانيد دستور تخليه کافه کتابها صادر شده است.دليل اين امر چه مي تواند باشد؟‏‎ ‎به تازگي گزارشي ديدم در سازمان تبليغات اسلامي که يکي از کارشناسان تهيه کرده بود. در آنجا از برخي مکانها ياد شده ‏بود که از نگاه آنها در آن ها اباهه گري رايج است و مسايل غير شرعي ترويج مي شود. در ميان آن مکانها فرهنگسراها و ‏مراکز آموزشي هم ديده مي شدند. البته اشاره مستقيم به کافه کتاب نبود اما مقصودم اين است که با همان نگاه، کافه کتاب هم ‏شامل اين موارد مي شود. چرا که محلي است براي نشستهاي فرهنگي. متاسفانه مشکلي که وجود دارد ـ در سالهاي قبل از ‏انقلاب هم بود اما بعد از انقلاب و در دهه 60 زياد شد ـ نگاه حاکميت به مکانهاي فرهنگي است. متاسفانه آنان با زاويه ‏امنيتي- سياسي به مقوله بزرگي چون فرهنگ نگاه مي کنند. نگاه آنان به کانونهاي فرهنگي اين است که چنين مکانهايي ‏براي حکومت يک جور ناامني سياسي ايجاد مي کند.‏
‎‎خب با اين حساب در کشوري هم که هم اکنون هم سرانه مطالعه کتاب کمتر از حد استاندارد هست، اينگونه ‏تصميم گيريها به فرهنگ کتابخواني آسيب نخواهد زد؟‎ ‎چرا صد در صد. تنها اين مورد هم نيست. سانسورهاي گسترده در سال گذشته، نحوه برخورد با نمايشگاه کتاب و لغو مجوز ‏کتابهاي منتشر شده جملگي دلايلي است که ثابت مي کند مقامات اجرايي و حتي نمايندگان مجلس خيلي آگاهي را نمي پسندند ‏و براي کتابخواني ارزشي قايل نيستند.آقاي احمدي نژاد در دوران شهرداري تهران بارها از بودن نمايشگاه کتاب به بهانه ‏هاي مختلف انتقاد کرد اما از آنجا که کسي توجه نکرد، پس از نشستن بر کرسي رياست جمهوري وارد عمل شد. عملکرد ‏ضد فرهنگي در اين چند ساله به حدي رسيده که حتي برخي از طرفداران ايشان هم انتقادهاي تندي را مطرح کردند. در اين ‏ميان تنها چيزي که در نظر گرفته نمي شود، مردم هستند. کتابخوان شدن مردم و يا جذب آنان جزو دغدغه هاي آقايان ‏نيست.‏
‎‎آيا راهي براي جلوگيري از اين روند وجود دارد؟‎ ‎بهترين راه همين اطلاع رساني است که نشان از سنگين شدن فضا و تشديد نگاه پليسي دارد.قبلا هم حکومتي که اکنون ‏مستقر است، تصميم به تعطيلي مکانهاي ديگري از اين دست، مثل کافه تيتر گرفت در حالي که در آنجا از افرادي چون ‏مسعود ده نمکي هم دعوت شد.‏
راحيل دختر 28 ساله، يکي از مشتريان کافه کتابها بوده است و اينک ديگر نمي تواند باشد. با او هم در همين ارتباط سخن ‏گفته ايم.‏
‎‎شما مشتري کافه کتاب ها بوديد؟‎ ‎بله البته هر روز نمي رفتم اما سر مي زدم. دوست دارم. [در واقع داشتم.]‏
‎‎بيشتر کجا مي رفتي؟‎‎من به شخصه خيلي به سياه و سفيد مي رفتم اما آنجا کافه کتاب نيست فقط کافي شاپي است که تعداد خيلي زيادي مجله و ‏کتاب در اطراف گذاشته و امکان برگزاري نشستهاي فرهنگي را هم فراهم مي کند.‏
‎‎چکار مي کرديد در اينگونه کافه ها؟‎ ‎بيشتر جلسات کتابخواني را شرکت مي کردم که عموما يکي از نويسنده ها، کتاب خودشان را مي آوردند و برنامه کتابخواني ‏داشتيم. برنامه ديگري هم که دوست داشتم بحث کتابخواني بود که در جلسه اي تعيين مي شد کتاب جلسه بعدي فلان کتاب ‏باشد. همه مي رفتند و آن کتاب را مي خواندند و در جلسه بعدي درباره کتاب بحث مي کرديم. هميشه در حين اين بحث ها ‏مشتري هاي ديگري هم در کافه بودند که آنها در ميزهاي ديگر به کار خود مشغول بودند.بعضيها گوش مي کردند و بعضي ‏ها هم نه.‏
‎‎استقبال چطور بود از اين جلسات؟‎ ‎چون کافي شاپ ها در تعطيلات آخر هفته خيلي شلوغ مي شوند، اين جلسات در طول هفته برگزار مي شد. البته از قبل هم ‏خبر مي دادند. يعني بروشوري، چيزي به در و ديوار نصب مي کردند. اما در کل چون در طول هفته بود، فقط مشتاقان ‏بحث کتابخواني و يا مشتاقان آن کتاب حاضر مي شدند.‏
‎‎خب چيزي که تعريف مي کنيد هيچ چيز بدي نيست و خطري هم ندارد. فکر مي کنيد چرا دستور تخليه آنها ‏صادر شد؟‎ ‎به نظر من فقط مي خواهند فشار بياورند. و گرنه اگر کسي بخواهد کاري بکند، نيازي به کافه کتاب نيست. اينها همه بهانه ‏است. اگر مقدمه اي براي برخورد با انتشاراتي ها نباشد، من مي توانم بگويم مي خواهند حکومت نظامي راه اندازند. در ‏واقع چيزي مثل آن. ديروز کافي نت ها، امروز کافه کتابها، فردا هم معلوم نيست کجا.‏
‎‎فکر نمي کنيد بحث برسر برخورد با تبادل نظر فرهنگي باشد؟‏‎ ‎خب اينکه يک تاريخچه طولاني دارد و حتي به شکل سنتي آن در کافه نادري هم انجام مي شد. مگر مي توان چنين چيزي ‏را حذف کرد. در هر جايي مي توان بحث کرد.‏
‎‎خب فکر مي کنيد به چه دليل بايد چيزي مثل حکومت نظامي برقرار شود؟‏‎ ‎ترس. برخوردي که با نمايشگاه کتاب شد را ببينيد. از ارائه افکار روشنفکرها مي ترسند. مثل ترسي که از کانون نويسندگان ‏داشتند. وگرنه چه لزومي به کشتن نويسنده هاست. حالا در اينجور جاها هم حتما فکر مي کنند، افکار سازماندهي مي شوند. ‏نويسنده ها دارند چوب نبودن حزب را مي خورند‏‏.‏‎‎بحث جالب شد. يعني چه؟ بيشتر توضيح بدهيد.‏‎ ‎‏[خنده] منظورم اين است که متاسفانه در کشورهاي جهان سوم اين فقط روشنفکرها هستند که تلفات مي دهند اما مثلا در ‏دوران ديکتاتوري اسپانيا و ايتاليا در قرن 20 مردم هم تلفات مي دادند و روشنفکرها هم در کنارشان. اما اينجا فقط ‏روشنفکرها هستند که دارند هزينه مي دهند و اين به نظر من به دليل نبودن يک سازماندهي مناسب است. البته سازماني هم ‏باقي نمي گذارند. در دانشگاه فقط بايد بسيج باشد نه چيز ديگر. نمايشگاه هم نبايد باشد. اينترنت و... هم مثل آن. اگر اسم اين ‏حکومت نظامي نيست پس چيست؟‏ ‏چيزي که در اين ميان مشخص است اينکه مي توان قفل بر کافه کتابها زد اما بر افکار مردم نه. کسي که سئوال دارد مي ‏پرسد و اگر کسي پاسخگوي آن نباشد عباراتي چون حکومت نظامي، ديکتاتوري و... به ذهنش متبادر مي شود. افکار اين ‏جوان از کافه کتاب بيرون نيامده، بلکه از عملکرد سياسيون در برابر خواسته هاي منطقي اش برخاسته اس
ت. ‏

No comments: