آینده آمریکا در عراق با حضور ایران
تحليل لس آنجلس تايمز از سیاست های فعلی واشنگتن در جنگ - پنجشنبه 12 مهر 1386 [2007.10.04]
باربارا والتر
بوش از زمان آغاز جنگ عراق، اين مطلب را روشن کرده که ايالات متحده تا زماني که کار تمام شود در آنجا باقی خواهد ماند و پيروزی در نهايت با آمريکا است. اين شعار تکراری مانع از قبول شکست آمريکا توسط رييس جمهور می شود، اما از سوی ديگر باعث می شود از آموخته هايمان در مورد جنگ های داخلی کشورها بعد از جنگ جهانی دوم تاکنون غفلت کنيم.وقوع حدود 125 جنگ داخلی از سال 1945- کشمکش هایی که منجر به بروز دست کم هزار کشته به ازای هر جنگ شده - بيانگر چند نکته است: اول این که جنگ تمدن ها در عراق برای سال های سال ادامه خواهد داشت. اين نبرد بايد به پيروزی قطعی يکی از طرفين شيعه يا سنی در آنجا ختم شود و هيچ توافق ادامه یابنده ای در کار نخواهد بود. ضمنا" طرف ضعيف تر هرگز هيچ توافقی را امضاء نکرده و سلاح هايش را زمين نخواهد گذاشت زيرا در اين صورت ديگر نمی تواند بر سر شرايط توافق چانه زنی کند.
جنگ داخلی هرگز زود تمام نمی شود. ميانگين طول مدت همه جنگ های داخلی از سال 1945 حدود 10 سال بوده است. درگيری ها در برمه، آنگولا، هند، فيليپين، چاد و کلمیيا بيش از 30 سال ادامه داشته است. جنگ در افغانستان، کامبوج، لبنان، سودان و پرو هريک بيش از 15 سال طول کشيده است. حتی جنگ داخلی قبلی در عراق عليه کردها 14 سال طول کشيد.
از نظر تاريخی می توان گفت جنگ داخلی فعلی در عراق که در مراحل ابتدايی خود است، به هيچ وجه قرار نيست نبردی آسان و کوتاه مدت باشد.
درس ديگری که از تاريخ گرفته می شود اين است که هرچه تعداد جناح های درگير در جنگ داخلی بيشتر باشد، اين کشمکش برای مدت طولانی تری ادامه خواهد يافت. در عراق گروه های مختلفی در اين درگيری حضور دارند که از سوی نيروهای خارجی فراوانی حمايت می شوند و اين مانع دستيابی به يک توافق در شرايط فعلی می شود. نه تنها نمی توان يک سخنگوی واحد را برای تمام گروه های شيعه يا تمام گروه های سنی در عراق پيدا کرد، بلکه مجلس عراق هم در سرکوب خشونت ها ناتوان مانده است.
اين نظير مشکلی است که لبنان در جنگ های داخلی سال های 1975 تا 1991 با ورود گروه های مسلح رقيب به خشونت های فرقه ای تجربه شد. ضمنا" اين خود دليلی است برای اين که چرا پايان يافتن آن جنگ کار چنان مشکلی شد.
جنگ های داخلی به ندرت در نتيجه يک توافق ضمن مذاکره خاتمه می يابند. در مطالعه ای که برای نوشتن کتابی انجام داده ام، فهميدم 76در صد جنگ های داخلی در نیمه دوم قرن بیستم فقط وقتی تمام شدند که يکی از طرف ها بر تمامی رقيبان پيروز شده است. تنها 24 درصد جنگ ها با انجام نوعی مذاکره به عنوان راه حل، پايان يافته اند. اين تعيين می کند جنگ در عراق پای ميز مذاکره تمام نمی شود بلکه همه چيز در ميدان جنگ تعيين خواهد شد.
عراق در بر گیرنده گروه های مختلفی از شيعيان و سنی هاست، آن ها از مذاکره برای طول دادن درگيری ها استقبال می کنند. می توان قدرت و درآمدهای نفتی را تقسيم کرد اما مساله دشوار اين است که به هيچ وسيله ای نمی توان توافق های به دست آمده را لازم الاجرا کرد. چگونه می توانيد سنی ها را متقاعد کنيد که با زمين گذاشتن سلاح هایشان مانع از آن شوند که شيعيان ساختار قدرتی نظير ايران در عراق برپا کنند؟ سنی ها اقليتی از جمعيت هستند که بیش تر در مناطق نفت خيز اما فقير کشور زندگی می کنند و اين مساله آنها را مستحق بهره مندی از اين منابع می کند.
مقامات آمريکايی از ايجاد يک توافق قدرتمند با مشارکت سه گروه نژادی اصلی در عراق حرف می زنند زيرا آنها نمی دانند چه فاجعه ای در پيش است. فشار برای مصالحه مشروط در آنجا کاری ساده لوحانه است و هيچ پشتوانه تاريخی يا سياسی برای آن وجود ندارد.
دو نتيجه بيشتر محتمل و موجه که برای اين کشمکش قابل پيش بينی است عبارتند از ايجاد يک دولت تندروی اسلامی شيعه با پشتيبانی ايران و يا برقراری يک دولت سنی مرتبط با القاعده.
يکی از چيزهايی که در 60 سال گذشته آموخته شده اين است که برقراری توافق صلح تنها در حالی عملی است که يک گروه سومی برای لازم الاجرا کردن توافق و نيز حمايت از حقوق گروه ضعيف تر در کار باشد. برای همين بود که 40 هزار نيروی ناتو پس از امضاء توافق ديتون در بوسنی مستقر شدند. شکست توافق ها در رواندا هم به دليل نبودن همين گروه سوم بود.
مشکل در عراق اين است که به نظر نمی رسد هيچ گروه سومی مايل به تضمين توافق ها شود. هيچ کس اعتقاد ندارد حضور ايالات متحده پس از سال 2009 ادامه خواهد يافت و يا اين که خروج آنها با جايگزينی نيروها از سوی اتحاديه اروپا همراه خواهد بود.
اين چه معنايی برای درگير بودن ايالات متحده در ماجرا دارد؟ يک نتيجه گيری اين است که اگر ما برنامه ای برای حضور بسيار طولانی مدت در عراق نداريم، هيچ منفعتی هم از بودن در آنجا برای چند سال بيشتر نخواهيم برد. فعلا" حضور بيشتر ايالات متحده در آنجا منجر به کشته شدن سربازان آمريکايی بيشتر می شود و به القاعده کمک می کند حاميان بيشتری را جذب خود کند.
اين چيزی نيست که مسولان سياسی در واشنگتن مايل به شنيدنش باشند. دليلش اين است که دولتی که در عراق بر سرکار خواهد آمد به احتمال قوی وابسته به حمايت تندروهای خاورميانه خواهد بود و نه يک حامی يا خيرخواه ايالات متحده.
مساله غم انگيز در مورد جنگ های داخلی عراق اين است که ما با سرنگونی صدام حسين شرايطی را ايجاد کرديم که بر اثر آن بیش از پیش متوجه شدیم که اساسا چرا اين همه مدت از او حمايت می کرديم.
منبع: لس انجلس تايمز – 2 اکتبر
تحليل لس آنجلس تايمز از سیاست های فعلی واشنگتن در جنگ - پنجشنبه 12 مهر 1386 [2007.10.04]
باربارا والتر
بوش از زمان آغاز جنگ عراق، اين مطلب را روشن کرده که ايالات متحده تا زماني که کار تمام شود در آنجا باقی خواهد ماند و پيروزی در نهايت با آمريکا است. اين شعار تکراری مانع از قبول شکست آمريکا توسط رييس جمهور می شود، اما از سوی ديگر باعث می شود از آموخته هايمان در مورد جنگ های داخلی کشورها بعد از جنگ جهانی دوم تاکنون غفلت کنيم.وقوع حدود 125 جنگ داخلی از سال 1945- کشمکش هایی که منجر به بروز دست کم هزار کشته به ازای هر جنگ شده - بيانگر چند نکته است: اول این که جنگ تمدن ها در عراق برای سال های سال ادامه خواهد داشت. اين نبرد بايد به پيروزی قطعی يکی از طرفين شيعه يا سنی در آنجا ختم شود و هيچ توافق ادامه یابنده ای در کار نخواهد بود. ضمنا" طرف ضعيف تر هرگز هيچ توافقی را امضاء نکرده و سلاح هايش را زمين نخواهد گذاشت زيرا در اين صورت ديگر نمی تواند بر سر شرايط توافق چانه زنی کند.
جنگ داخلی هرگز زود تمام نمی شود. ميانگين طول مدت همه جنگ های داخلی از سال 1945 حدود 10 سال بوده است. درگيری ها در برمه، آنگولا، هند، فيليپين، چاد و کلمیيا بيش از 30 سال ادامه داشته است. جنگ در افغانستان، کامبوج، لبنان، سودان و پرو هريک بيش از 15 سال طول کشيده است. حتی جنگ داخلی قبلی در عراق عليه کردها 14 سال طول کشيد.
از نظر تاريخی می توان گفت جنگ داخلی فعلی در عراق که در مراحل ابتدايی خود است، به هيچ وجه قرار نيست نبردی آسان و کوتاه مدت باشد.
درس ديگری که از تاريخ گرفته می شود اين است که هرچه تعداد جناح های درگير در جنگ داخلی بيشتر باشد، اين کشمکش برای مدت طولانی تری ادامه خواهد يافت. در عراق گروه های مختلفی در اين درگيری حضور دارند که از سوی نيروهای خارجی فراوانی حمايت می شوند و اين مانع دستيابی به يک توافق در شرايط فعلی می شود. نه تنها نمی توان يک سخنگوی واحد را برای تمام گروه های شيعه يا تمام گروه های سنی در عراق پيدا کرد، بلکه مجلس عراق هم در سرکوب خشونت ها ناتوان مانده است.
اين نظير مشکلی است که لبنان در جنگ های داخلی سال های 1975 تا 1991 با ورود گروه های مسلح رقيب به خشونت های فرقه ای تجربه شد. ضمنا" اين خود دليلی است برای اين که چرا پايان يافتن آن جنگ کار چنان مشکلی شد.
جنگ های داخلی به ندرت در نتيجه يک توافق ضمن مذاکره خاتمه می يابند. در مطالعه ای که برای نوشتن کتابی انجام داده ام، فهميدم 76در صد جنگ های داخلی در نیمه دوم قرن بیستم فقط وقتی تمام شدند که يکی از طرف ها بر تمامی رقيبان پيروز شده است. تنها 24 درصد جنگ ها با انجام نوعی مذاکره به عنوان راه حل، پايان يافته اند. اين تعيين می کند جنگ در عراق پای ميز مذاکره تمام نمی شود بلکه همه چيز در ميدان جنگ تعيين خواهد شد.
عراق در بر گیرنده گروه های مختلفی از شيعيان و سنی هاست، آن ها از مذاکره برای طول دادن درگيری ها استقبال می کنند. می توان قدرت و درآمدهای نفتی را تقسيم کرد اما مساله دشوار اين است که به هيچ وسيله ای نمی توان توافق های به دست آمده را لازم الاجرا کرد. چگونه می توانيد سنی ها را متقاعد کنيد که با زمين گذاشتن سلاح هایشان مانع از آن شوند که شيعيان ساختار قدرتی نظير ايران در عراق برپا کنند؟ سنی ها اقليتی از جمعيت هستند که بیش تر در مناطق نفت خيز اما فقير کشور زندگی می کنند و اين مساله آنها را مستحق بهره مندی از اين منابع می کند.
مقامات آمريکايی از ايجاد يک توافق قدرتمند با مشارکت سه گروه نژادی اصلی در عراق حرف می زنند زيرا آنها نمی دانند چه فاجعه ای در پيش است. فشار برای مصالحه مشروط در آنجا کاری ساده لوحانه است و هيچ پشتوانه تاريخی يا سياسی برای آن وجود ندارد.
دو نتيجه بيشتر محتمل و موجه که برای اين کشمکش قابل پيش بينی است عبارتند از ايجاد يک دولت تندروی اسلامی شيعه با پشتيبانی ايران و يا برقراری يک دولت سنی مرتبط با القاعده.
يکی از چيزهايی که در 60 سال گذشته آموخته شده اين است که برقراری توافق صلح تنها در حالی عملی است که يک گروه سومی برای لازم الاجرا کردن توافق و نيز حمايت از حقوق گروه ضعيف تر در کار باشد. برای همين بود که 40 هزار نيروی ناتو پس از امضاء توافق ديتون در بوسنی مستقر شدند. شکست توافق ها در رواندا هم به دليل نبودن همين گروه سوم بود.
مشکل در عراق اين است که به نظر نمی رسد هيچ گروه سومی مايل به تضمين توافق ها شود. هيچ کس اعتقاد ندارد حضور ايالات متحده پس از سال 2009 ادامه خواهد يافت و يا اين که خروج آنها با جايگزينی نيروها از سوی اتحاديه اروپا همراه خواهد بود.
اين چه معنايی برای درگير بودن ايالات متحده در ماجرا دارد؟ يک نتيجه گيری اين است که اگر ما برنامه ای برای حضور بسيار طولانی مدت در عراق نداريم، هيچ منفعتی هم از بودن در آنجا برای چند سال بيشتر نخواهيم برد. فعلا" حضور بيشتر ايالات متحده در آنجا منجر به کشته شدن سربازان آمريکايی بيشتر می شود و به القاعده کمک می کند حاميان بيشتری را جذب خود کند.
اين چيزی نيست که مسولان سياسی در واشنگتن مايل به شنيدنش باشند. دليلش اين است که دولتی که در عراق بر سرکار خواهد آمد به احتمال قوی وابسته به حمايت تندروهای خاورميانه خواهد بود و نه يک حامی يا خيرخواه ايالات متحده.
مساله غم انگيز در مورد جنگ های داخلی عراق اين است که ما با سرنگونی صدام حسين شرايطی را ايجاد کرديم که بر اثر آن بیش از پیش متوجه شدیم که اساسا چرا اين همه مدت از او حمايت می کرديم.
منبع: لس انجلس تايمز – 2 اکتبر
No comments:
Post a Comment