تاريخ کوبيدن بر طبل جنگ
تحليل بوستون گلوب از برخورد آمریکا با اتمی ها - سه شنبه 10 مهر 1386 [2007.10.02]
جيمز کرولاگر در جستجوگر گوگل، کلمات "جنگ ايران" را وارد کنيد با بيش از 90 ميليون جواب روبرو می شويد. همه سايت ها پر از رعب و وحشت نيات آمريکا در قبال ايران است. مجله نيوزويک هفته پيش گفت چنی، معاون رياست جمهوری، به دنبال تحريک اسرايیل به حمله به تاسيسات هسته ای ايران است که به نوبه خود واکنش ايرانی ها را در پی داشت و اين خود جرقه يک حمله آمريکايی قابل دفاع را می زد.
در همين حال نيکلاس سارکوزی، رييس جمهور فرانسه، در سازمان ملل ظاهرا" هشدارهای وزير امورخارجه خودش را تکرار کرد که يک ايران با برنامه های هسته ای کنترل نشده، همه را به سوی جنگ هدايت خواهد کرد.
اما به گفته ادميرال ويليام فالون، فرمانده مرکز نظامی آمريکا در منطقه، اين "کوبيدن بر طبل جنگ و اختلاف، نه مفيد است و نه کمک کننده است". گفته های آميخته به انکار او به خبر گزاری الجزيره، اين کلاف را سردرگم تر کرده است.
عليرغم صدای طبل جنگ، باور اينکه بوش در نهايت فرمان حمله به ايران را صادر کند سخت است زيرا چنين حمله ای می تواند 160 هزار سرباز آمريکايی را تبديل به گروگان های شيعيان در عراق کند. از طرف ديگر واضح است بوش قصد ندارد عراق را چنين ضربه پذير رها کند و واشنگتن را در حالی ترک کند که تحرکات هسته ای تهران حل نشده باقی مانده باشد.
جالب است سارکوزی با هشدار به ايران در سخنان خود در سازمان ملل در هفته گذشته گفت: "ضعف و چشم پوشی منجر به صلح نمی شود، بلکه آتش جنگ را روشن می کند." اين تقابل خطرناک دو آرمان متضاد بود زيرا چشم پوشی می تواند بيشتر علامت قدرت باشد تا ضعف.
در واقع درسی که از نيمه دوم قرن بيستم گرفته می شود اين است که ملت ها معمولا" بزرگی و شکوه خود را با کارهايی که نمی کنند تعريف می کنند و نه کارهايی که قادر به انجام آن هستند. ايالات متحده دو راهی تصميم گيری بر سر ايران هسته ای را قبلا" در موقعيت خطرناکتری با اتحاد جماهير شوروی سابق تجربه کرده است. به نظر می رسد درس های آن تجربه به فراموشی سپرده شده است زيرا چشم پوشی محور اصلی آن بود.
در سال 1945، ژنرال لزلی گروز مسوول پروژه منهتن، بی پرده و آشکار گفت: "اگر ما بدرستی واقع گرا بوديم به جای اينکه آرمانگرا باشيم، همانطور که تا حالا بوده ايم، به هيچ قدرت خارجی که هم پيمان محکم ما نيستند و هيچ اعتمادی به آنها نداريم، اجازه توليد و مالکيت بر سلاح های هسته ای را نمی داديم. اگر چنين کشوری شروع به توليد جنگ افزار هسته ای کند، ما تمامی ظرفيت توليدی آنها را نابود می کرديم پيش از آنکه آنقدر جلو بروند که بتوانند ما را تهديد کنند."
حتی وقتی در سال های بعد افرادی نظير برتراند راسل و ژنرال رابرت اپنهايمر که وجهه صلح طلب تری داشتند نيز از ايده حمله پيشگيرانه به تاسيسات هسته ای اتحاد جماهير شوروی حمايت کردند، باز هم رييس جمهور وقت، هری ترومن، از آن چشم پوشی کرد.
وقتی دوايت آيزنهاور در انتخابات رياست جمهوری بر ترومن پيروز شد، همين سياست چشم پوشی به عنوان مبنای دکترين "تلافی سخت" او قرار گرفت و تصمیم او را مبنی بر خودداری از حمله اول به اهداف هسته ای شوروی در پی داشت. در سال 1954، آيک (نام مصطلح آيزنهاور) مصوبه ای را به عنوان سياست شورای امنيت ملی صادر کرد که قضيه را اين گونه رسميت بخشيد: "ايالات متحده و هم پيمانانش بايد از انجام هر گونه عمليات يا حمله پيشگيرانه که محرکی برای شروع جنگ باشد، خودداری کنند."زمانی که جان اف کندی سکان رياست جمهوری آمريکا را بدست گرفت، وقوع جنگ های هسته ای قريب الوقوع به نظر می رسيد. اما وقتی در تابستان سال 1961 به کمک ارزيابی ماهواره ای جديد، متوجه اين واقعيت شدند که نيروی هسته ای شوروی بسيار کوچکتر و آسيب پذيرتر از آن است که به نظر می آمده، مقامات پنتاگون خود را در موقعيت بی نظيری برای يک عمليات نابودسازی تمامی تسليحات هسته ای شوروی بر روی زمين ديدند. اما باز هم اين پیشنهاد توسط کندی با پاسخ منفی روبرو شد.
به خاطر سياست چشم پوشی ترومن، آيزنهاور و کندی، اين سياست به يکی از ارکان رفتاری سياست ايالات متحده تبديل شد. اما به هرحال تاريخ نشان می دهد عليرغم چالشی که گروز بين واقع گرايی و آرمان گرايی می ديد، اين نحوه رفتار خودداری از حملات ضد هسته ای، تا کنون جوابگوی مشکلات بوده است.
موفقيت های ديگر ريیس جمهورهای ايالات متحده در عقلانيتی بوده که برای آستانه تحمل از خود نشان داده اند. حل و فصل به دور از خشونت مساله هسته ای آمريکا- شوروی، خود ارايه دهنده يک ساختار برتر و مهمترين پيغام دوران گذشته به دوران حاضر است. به نظر می آيد اسلحه بدستان سرمست آنطور که سی وايت ميلز آنان را "واقع نگرهای خمار" نام نهاده، در اشتباه باشند. او در کتابش به عنوان "به نام واقع گرايی" در سال 1956 می نويسد: "آنها يک واقعيت پارانويايی برای خود ساخته اند." آيا اين ماجرا دوباره در حال اتفاق افتادن است؟
دکترين "برتری جهانی" پنتاگون اکنون از پيدايش هرگونه رقيب نظامی برای ايالات متحده جلوگيری می کند. معنی چنين نگرشی اين است که حملات پيشگيرانه بايد به عنوان تمرين آمادگی قدرت آمريکا، جايگزين معيار های ايجاد ثبات گردد. خوشبختانه "جنگ پيشگيرانه" که به طور کامل توسط دستگاه ديپلماسی بوش در عراق اجرا شد، فاقد ارزش از آب درآمد. اين مهمترين دليلی است که اينکه اميدوار باشيم هيچ حمله پيشگيرانه ای عليه ايران در کار نباشد. ولی چنين اميدواری بايد به کمک تاريخ مورد تاکيد قرار گيرد. آمريکا همين الان هم به اين پرسش، پاسخ داده است. و پاسخ آمريکا "نه، است.
منبع: بوستون گلوب- اول اکتبر
تحليل بوستون گلوب از برخورد آمریکا با اتمی ها - سه شنبه 10 مهر 1386 [2007.10.02]
جيمز کرولاگر در جستجوگر گوگل، کلمات "جنگ ايران" را وارد کنيد با بيش از 90 ميليون جواب روبرو می شويد. همه سايت ها پر از رعب و وحشت نيات آمريکا در قبال ايران است. مجله نيوزويک هفته پيش گفت چنی، معاون رياست جمهوری، به دنبال تحريک اسرايیل به حمله به تاسيسات هسته ای ايران است که به نوبه خود واکنش ايرانی ها را در پی داشت و اين خود جرقه يک حمله آمريکايی قابل دفاع را می زد.
در همين حال نيکلاس سارکوزی، رييس جمهور فرانسه، در سازمان ملل ظاهرا" هشدارهای وزير امورخارجه خودش را تکرار کرد که يک ايران با برنامه های هسته ای کنترل نشده، همه را به سوی جنگ هدايت خواهد کرد.
اما به گفته ادميرال ويليام فالون، فرمانده مرکز نظامی آمريکا در منطقه، اين "کوبيدن بر طبل جنگ و اختلاف، نه مفيد است و نه کمک کننده است". گفته های آميخته به انکار او به خبر گزاری الجزيره، اين کلاف را سردرگم تر کرده است.
عليرغم صدای طبل جنگ، باور اينکه بوش در نهايت فرمان حمله به ايران را صادر کند سخت است زيرا چنين حمله ای می تواند 160 هزار سرباز آمريکايی را تبديل به گروگان های شيعيان در عراق کند. از طرف ديگر واضح است بوش قصد ندارد عراق را چنين ضربه پذير رها کند و واشنگتن را در حالی ترک کند که تحرکات هسته ای تهران حل نشده باقی مانده باشد.
جالب است سارکوزی با هشدار به ايران در سخنان خود در سازمان ملل در هفته گذشته گفت: "ضعف و چشم پوشی منجر به صلح نمی شود، بلکه آتش جنگ را روشن می کند." اين تقابل خطرناک دو آرمان متضاد بود زيرا چشم پوشی می تواند بيشتر علامت قدرت باشد تا ضعف.
در واقع درسی که از نيمه دوم قرن بيستم گرفته می شود اين است که ملت ها معمولا" بزرگی و شکوه خود را با کارهايی که نمی کنند تعريف می کنند و نه کارهايی که قادر به انجام آن هستند. ايالات متحده دو راهی تصميم گيری بر سر ايران هسته ای را قبلا" در موقعيت خطرناکتری با اتحاد جماهير شوروی سابق تجربه کرده است. به نظر می رسد درس های آن تجربه به فراموشی سپرده شده است زيرا چشم پوشی محور اصلی آن بود.
در سال 1945، ژنرال لزلی گروز مسوول پروژه منهتن، بی پرده و آشکار گفت: "اگر ما بدرستی واقع گرا بوديم به جای اينکه آرمانگرا باشيم، همانطور که تا حالا بوده ايم، به هيچ قدرت خارجی که هم پيمان محکم ما نيستند و هيچ اعتمادی به آنها نداريم، اجازه توليد و مالکيت بر سلاح های هسته ای را نمی داديم. اگر چنين کشوری شروع به توليد جنگ افزار هسته ای کند، ما تمامی ظرفيت توليدی آنها را نابود می کرديم پيش از آنکه آنقدر جلو بروند که بتوانند ما را تهديد کنند."
حتی وقتی در سال های بعد افرادی نظير برتراند راسل و ژنرال رابرت اپنهايمر که وجهه صلح طلب تری داشتند نيز از ايده حمله پيشگيرانه به تاسيسات هسته ای اتحاد جماهير شوروی حمايت کردند، باز هم رييس جمهور وقت، هری ترومن، از آن چشم پوشی کرد.
وقتی دوايت آيزنهاور در انتخابات رياست جمهوری بر ترومن پيروز شد، همين سياست چشم پوشی به عنوان مبنای دکترين "تلافی سخت" او قرار گرفت و تصمیم او را مبنی بر خودداری از حمله اول به اهداف هسته ای شوروی در پی داشت. در سال 1954، آيک (نام مصطلح آيزنهاور) مصوبه ای را به عنوان سياست شورای امنيت ملی صادر کرد که قضيه را اين گونه رسميت بخشيد: "ايالات متحده و هم پيمانانش بايد از انجام هر گونه عمليات يا حمله پيشگيرانه که محرکی برای شروع جنگ باشد، خودداری کنند."زمانی که جان اف کندی سکان رياست جمهوری آمريکا را بدست گرفت، وقوع جنگ های هسته ای قريب الوقوع به نظر می رسيد. اما وقتی در تابستان سال 1961 به کمک ارزيابی ماهواره ای جديد، متوجه اين واقعيت شدند که نيروی هسته ای شوروی بسيار کوچکتر و آسيب پذيرتر از آن است که به نظر می آمده، مقامات پنتاگون خود را در موقعيت بی نظيری برای يک عمليات نابودسازی تمامی تسليحات هسته ای شوروی بر روی زمين ديدند. اما باز هم اين پیشنهاد توسط کندی با پاسخ منفی روبرو شد.
به خاطر سياست چشم پوشی ترومن، آيزنهاور و کندی، اين سياست به يکی از ارکان رفتاری سياست ايالات متحده تبديل شد. اما به هرحال تاريخ نشان می دهد عليرغم چالشی که گروز بين واقع گرايی و آرمان گرايی می ديد، اين نحوه رفتار خودداری از حملات ضد هسته ای، تا کنون جوابگوی مشکلات بوده است.
موفقيت های ديگر ريیس جمهورهای ايالات متحده در عقلانيتی بوده که برای آستانه تحمل از خود نشان داده اند. حل و فصل به دور از خشونت مساله هسته ای آمريکا- شوروی، خود ارايه دهنده يک ساختار برتر و مهمترين پيغام دوران گذشته به دوران حاضر است. به نظر می آيد اسلحه بدستان سرمست آنطور که سی وايت ميلز آنان را "واقع نگرهای خمار" نام نهاده، در اشتباه باشند. او در کتابش به عنوان "به نام واقع گرايی" در سال 1956 می نويسد: "آنها يک واقعيت پارانويايی برای خود ساخته اند." آيا اين ماجرا دوباره در حال اتفاق افتادن است؟
دکترين "برتری جهانی" پنتاگون اکنون از پيدايش هرگونه رقيب نظامی برای ايالات متحده جلوگيری می کند. معنی چنين نگرشی اين است که حملات پيشگيرانه بايد به عنوان تمرين آمادگی قدرت آمريکا، جايگزين معيار های ايجاد ثبات گردد. خوشبختانه "جنگ پيشگيرانه" که به طور کامل توسط دستگاه ديپلماسی بوش در عراق اجرا شد، فاقد ارزش از آب درآمد. اين مهمترين دليلی است که اينکه اميدوار باشيم هيچ حمله پيشگيرانه ای عليه ايران در کار نباشد. ولی چنين اميدواری بايد به کمک تاريخ مورد تاکيد قرار گيرد. آمريکا همين الان هم به اين پرسش، پاسخ داده است. و پاسخ آمريکا "نه، است.
منبع: بوستون گلوب- اول اکتبر
No comments:
Post a Comment