Sunday, September 02, 2007

به خاطر فعالیت برای حقوق زنان، شوهرم طلاقم می دهد"



"به خاطر فعالیت برای حقوق زنان، شوهرم طلاقم می دهد"
نامه ای که در پی انتشار مقاله ای در باره ی وضعیت زنان آذربایجان ایران، در یافت کردم را بدون دست کاری آن به خدمت همه ی انسان هایی که برای دردهای جامعه می اندیشند، تقدیم می کنم. انصافعلی هدایت01 سپتامبر 2007 تورنتوسلام آقای هدایت من یکی از دوستان خانم شهناز غلامی هستم که مدتی است به جمع ما پیوسته بود و منظور خانم غلامی از گروه جمع ماست ما خیلی سعی میکنیم دوراز هیاهو و جارو جنجال در قالب کارگاههای آموزشی سمینار پژوهش و تحقیق ارائه مقاله و... در رابطه با وضعیت زنان کار فرهنگی و علمی کنیم گروه ما یکی از معدود گروهای فعالی هست که تاکنون توانسته حیات خود را حفظ کند البته اکنون چنان انسجامی یافته که در حتی در صورت لغو پروانه فعالیت از طرف دولت با ز به کار خود اد امه دهد من یکی از موسسین آن هستم شما در مورد هزینه های ملموس مثل زندانی شدن یا شکنجه زنان آذر بایجان نوشتید اما بسیار ی از زنان آذر بایجان بخاطرحضور در میادین مختلف عرصه های اجتماعی یا سیاسی متحمل هزینه های هستند که ملموس نیست خشونتهایی طاقت فرسایی برای ماندن در میدان را که از طرف خانواده ها اعمال میشود تحمل میکنند که کمتر از زندانی شدن وشکنجه نیست بعلت نوع فعالیتم وارتباطی که با انواع زنان آذربایجان دارم خود شاهد رفتار های خشن و غیر انسانی بودم و هستم .من خودم بعلت تهدید های نیروهای اطلاعاتی اکنون در حال از دست دادن زندگی مشترکم هستم چرا که همسر من مانند همسر خانم لیلا حیدری از من حمایتی نکرد وشرط ادامه زندگی با من را به خانه نشینی و ترک فعالیتهایم قرارداد و اکنون من مجبور به ترک خانه و بچه هایم شده ام برای یک مادر دوری از فرزندانش درد کمی نیست و از داستن زندگی که سالها برای بقایش تلاش کرده است ...برای من ودوستان دیگرزندانی شدن غلامی بسیار تاسف آور بود و هرآن منتظر این هستیم که نیروهای اطلاعاتی سراغ ما هم بیایند در حالیکه ما کاری بجز کار علمی و آموزشی در باره زنان انجام نداده ایم بسیار خوشحال هستیم که با گذشت زمان و با پیوستن زنان و مردان آگاه ، جمع ما کاملتر و منسجم تر میشود ومانند حلقه های زنجیر محکم وپیوسته شکل میگیرد و غلامی یکی از این دوستان بسیار ارزشمند مان بود وهست .تنها کاری که من توانستم بکنم یاداشتی بود که بیادش نوشتم و زندانی شدن غلامی بهانه ای شد برای عقده گشایی از وضعیت زنان آذربایجان و خصوصا تبریز.عکسی که در متن نوشته تان از غلامی زده اید از آرشیو یکی از کارگاههای آموزشیمان هست که کیفیت مناسبی ندارد اصل فایل آن را همراه با نوشته خودم ارسال میکنم وضمن تشکر از نوشته تان در رابطه باغلامی ،برایتان آرزوی پیروزی دارم به امید آزادی لیلا صحت ----------------------------در همين رابطه : مقاله ليلا صحت در مورد شهناز غلامی(يک فعال رنان در تبريز) که در سايت "کانون زنان ايرانی" درج شد.براي شهناز غلامينوشته ليلا صحت - دوشنبه 5 شهریور 1386 [2007.08.27] اولين بار در کارگاه آموزشي بررسي نحله هاي فمينيستي در ايران که از طرف نهاد مدني مان در تبريز برگزار شد، ديدمش .صراحت بيان و خالي از ترس همراه با لهجه خاص ترکي تبريزي اش اولين مشخصه اي بود که در برخورد اول يادش را براي من به ياد ماندني ترکرد . بيشتر که باهم آشنا شديم از فعاليت ها و ازدغدغه هاي فکري اش گفت، از زندان و بازجو هايش و از رنج هايي که براي اداره زندگيش مي برد ،حرف زد از اينکه بارها و بارها بخاطر فعاليت هاي سياسي اش شغلش را از دست داده وحتي از مستمري که قانونا بعلت فوت همسرش، به او و دخترش تعلق مي گرفت ، محروم شده است وحالا مجبور به بيگاري در موسسه مرکز نگهداري از سالمندان است تا از عهده مخارج زندگي خود و تنها دخترومادرپيري که سرپرستيشان را بر عهداه دارد برايد ،حرف زد ... چهره شاد وسرشار ازاعتماد به نفس غلامي براي همه دوستان انرژي بخش است و فراموش مي كني که اين همان زن تنها و خسته از شبکاريهاي مدام است .هميشه پيشقدم در قبول مسئوليت ها بود و هرگز گرفتاري هاي شخصيش مانع فعاليت هايش نمي شد. فکر کردم چقدر دير همديگر را پيدا کرديم .تبريز از زنان فعال و شايسته وفهيم خالي نيست ولي وجود زناني که حاضر به پرداخت هزينه حضور در عرصه هاي سياسي و اجتماعي باشند و جرئت فرياد با صداي بلند رابه خود دهند، بعلت فضاي بسيار بسته سنتي انگشت شمار است. براي زنان تبريز فعاليت در سياست آنهم در جبهه اپوزسيون بسيار پرهزينه است حتي فعاليت سياسي براي زنان همراه با نظام حاکم خالي از ريسک نيست . در گفتگوهاي غير رسمي با زنان فعال در عرصه هاي سياسي اجتماعي وابسته به نظام حاکم يکي از نقاط مشترک آنان با ديگر زنان فعال اجتماعي وسياسي رنج بردن از نظام مرد سالارانه چند لايه در حاکميت دولتي است که فرصت هاي زيادي رااز آنان سلب کرده است و اسفناکتر اينجاست که همين زنان داراي قدرت هرچند محدود ، خود نيز تبديل به سربازان پياده، نظام مرد سالار شده اند تنها اينگونه زنان هستند که شانس حضور وادامه حيات در عرصه هاي سياسي پيدا ميکنند وگرنه بلافاصله خود از صحنه حذف خواهند شد نمونه بارز آن تلاش شگفت انگيز تنها نماينده زن تبريز درمجلس هفتم براي حذف يکي کانديداهاي زن مطرح در انتخابات شو راي شهر85 بود واکنون صداي اين نماينده زن، تنها صداي بلند از زنان تبريز است عنوان سياسي بودن زن در تبريز شرم آور براي مردان سنتي تبريز است تحمل اين عنوان حتي براي بسياري از مردان سياست نيز مشکل است هرچند دانشمند فرهيخته تبريزي دکتر سرداري نيا تلاش بسياري کرده است تا در کتاب تبريز شهر اولين ها،تبريز را در ورود به دروازه هاي تجدد نه تنها در ايران بلکه در دنيا بعنوان شهر اولين ها معرفي کند،اما اکنون در شهر اولين ها ، هستند بسياري از زنان تبريزي که در جدال با پيچ وتاب تارهاي تنيده در سنت خالي شده ازمحتواي حقوق زنانه مجبور به انتخاب خانواده يا فعاليت سياسي و اجتماعي شده اند . اين موضوع از مولفه هاي موثر در خالي تر شدن جاي خالي زنان در عرصه هاي مختلف اجتماعي است هرچند اين رويه در ايران به سنت رايجي تبديل شده است و تمامي زنان از تبعات چنين ديدگاهي رنج ميبرند ولي شدت آن در تبريز بيشترلمس مي شود. به همين علت با وجود داشتن عنوان چهارمي از شهرهاي بزرگ ايران ظهورهرزني در عرصه اجتماعي تبريزسريع وپررنگ ديده مي شود و بسته به وابستگي فکري اش نظام مرد سالار براي ادامه حيات سياسي و اجتماعي او برنامه ريزي و تصميم گيري مي کند وصد البته فضاي امنيتي کنوني بر ميدان فعاليت زنان تبريز سايه اش سنگين تر است و اين امر بر نحوه اطلاع رساني مناسب تاثير گذاشته.لذا توجه فعالان حقوق زنان در تهران را به اين نکته جلب مي کنم که شرايط درتبريز با تهران فرق مي کند وماندن در ميدان براي زنان تبريزي پرهزينه تراز زنان مرکز است وتوان بيشتر ي را مي خواهد.از دوستان تهراني که بواسطه داشتن شبکه اطلاع رساني وارتباطي قوي بلافاصله پس از هراتفاقي براي همفکران تهراني خود تلاش مي كنند ،انتظار مي رود در چنين مواقعي زنان همفکر خود را در شهرستانها فراموش نكنند .منبع: کانون زنان
ايراني

No comments: