Wednesday, September 19, 2007

آن دسته از دوستاني كه در دهه 60 خورشيدي پايشان به زندان جمهوري اسلامي كشيده شده و مورد آزار و اذيت قرار گرفته‌اند، نسبت به ماهيت جريان چپ نظام كه در آ

تا سال آينده فقط مي‌خواهم كارشناس باشم
احمد زيدآبادي - پنجشنبه 29 شهریور 1386 [2007.09.20]
تجربه‌هاي متفاوت نگاه آدميان را به مسائل اطرافشان متفاوت مي‌كند. آن دسته از دوستاني كه در دهه 60 خورشيدي پايشان به زندان جمهوري اسلامي كشيده شده و مورد آزار و اذيت قرار گرفته‌اند، نسبت به ماهيت جريان چپ نظام كه در آن دهه، جناح اصلي حاكم بر كشور بود، بد بين‌اند و آنان را عامل بسياري از گرفتارهاي ديروز و امروز ايران مي‌دانند.
در مقابل، افرادي كه در آن دهه از مصيبت زندان در امان مانده‌اند، نظر متفاوتي دارند و اغلب به چپ‌هايي كه اينك لباس اصلاح طلبي بر تن كرده‌اند، اگر نظر كاملا مساعدي نداشته باشند، اما آنان را به چشم دشمن نيز نمي‌نگرند.
جناب آقاي دكتر محمد ملكي از جمله چهره‌هايي است كه بيگناه و بدون ارتكاب هر گونه جرمي، به مدت پنج سال، رنج زندان و انواع آزار و اذيت را در دهه 60 چشيده و شاهد موارد شديدتري نسبت به هم بنديان خود بوده است.
آقاي دكتر ملكي، چپ‌هاي ديروز و اصلاح طلبان امروز را عامل مصائب دهه شصت مي‌داند و به راحتي نمي‌پذيرد كه آنان تغيير ماهيت داده‌ و دلسوز حقوق بشر و دمكراسي شده‌اند.
از همين رو، ايشان از من رنجيده خاطر شده‌اند كه چرا در مطلبي نوشته‌ام "ما اصلاح طلبان" و پرسيده‌اند منظور كدام اصلاح طلبان است كه من نيز خود را در شمار آنان قرار داده‌ام؟
در پاسخ به جناب آقاي ملكي بايد گفت كه نوع چيزها در اين عالم همه داراي مرتبه‌اي هستند، اگر چه در نام و هويت عامشان يكسانند.
براي مثال وقتي مي‌گوييم "ما انسان‌ها" و يا "ما مسلمان‌ها" مسلما منظورمان فقط انسان‌ها و مسلمان‌هاي مورد علاقه‌مان نيست، بلكه هر انسان و مسلماني را با هر نوع بينش و عملكردي در بر مي‌گيرد. در اينجا هويت كلي انسان‌ها و مسلمان‌ها منظور نظر است.
بنابراين وقتي من مي‌نويسم "ما اصلاح طلبان" منظورم همه آنهايي است كه اين نام به آنان اطلاق مي‌شود، بي توجه به مرتبه جديت و صداقت هر يك از آنان به اصول و راهكار اصلاح طلبي.
با اين همه، نگاه تلخ و تند – و شايد به حق - جناب ملكي به آن دسته از اصلاح طلباني كه در دهه‌هاي گذشته پايي در قدرت داشته‌اند، با مذاق نسلي كه رنج‌هاي ايشان را تجربه نكرده است، سازگار نيست.
واقعيت آن است كه اولا جهان در حال گذر و آدميان در مسير تغيير و تحولند. ثانيا همانگونه كه سارتر مي‌گويد ورود به عرصه قدرت خواه نا خواه دست‌ها را آلوده مي‌سازد و ثالثا، اصلاح طلبان مورد نظر همه از يك جنس نبوده‌اند و عملكرد متفاوتي داشته‌اند.
ترديدي نيست كه برخي از آنها به علت مناصب خاصشان، موارد فاحشي از نقض حقوق بشر در كارنامه خود دارند. اغلب آنها البته ميداندار اصلاحات نيستند و فقط نقش‌هاي حاشيه‌اي به عهده دارند. حساب آنان با كرام‌ الكاتبين!
بخشي ديگر از اصلاح طلبان خلافي كه خانواده‌اي را از هم بپاشد و يا سبب از بين رفتن حيثيت و مال و جان كسي شود، مرتكب نشده‌اند، اما به علت فضاي غالب در آن دوران تندروي‌ها و افراط كاري‌هاي داشته‌اند. به نظر مي‌رسد جامعه تندروي‌هاي گذشته را بخشيده و مي‌بخشد. با اين حال، كدام فرد داراي سابقه انقلابي يافت مي‌شود كه گذشته‌اش از تندروي پاك و منزه باشد؟
پاره‌اي از اصلاح طلبان مورد بحث نيز به رغم آنكه در پست‌هاي متعدد دولتي بوده‌اند، اما كارويژه‌شان اغلب كمك به تعديل اوضاع و جلوگيري از خشونت‌هاي مهار گسيخته بوده است. آنها قاعدتا قابل احترامند.
مسلما كساني كه خارج از دستگاه قدرت از اصلاح طلبي دفاع مي‌كنند، به سه طيف فوق نگاه واحدي ندارند و براي هر طيف و جريان حساب خاص خود را باز مي‌كنند.
از سوي ديگر، جناب دكتر ملكي نظر من مبني بر فقدان يك استراتژي منسجم، مسالمت‌آميز، موثر و مورد اجماع را در بين نيروهاي سياسي ايران نپذيرفته‌اند و طرح رفراندم را نمونه خوبي براي حركت در آن جهت دانسته‌اند.
من پيش از اين، نظرم را در باره طرح رفراندم نوشته‌ام و به حسن نيت بسياري از دوستاني كه به آن طرح دل بسته بودند معترفم، اما اين قول معروفي است كه "صحت يك استراتژي با ميزان موفقيت آن سنجيده مي‌شود."
اگر دوستان مبدع طرح رفراندم بر اين باورند كه اين طرح به هر دليلي ناكام مانده است، پس به نادرستي آن از نقطه نظر استراتژيك اذعان دارند و اگر معتقدند كه موفق بوده، لازم است موارد موفقيت آن را شرح دهند.آقاي دكتر ملكي اما پيشنهاد سكوت مرا نيز مانند برخي ديگر از دوستان مورد انتقاد قرار داده اند كه من در اينجا از فرصت استفاده مي‌كنم و با ارائه توضيحي به منظور رفع برخي از سوء تفاهم‌ها به بحث در باره آن موضوع پايان مي‌دهم.
منظور من از سكوت، قهر با فضاي سياسي ايران بوده است و نه صم بكم نشستن و به درون خود خزيدن. بنابراين، ننوشتن و نگفتن در باره مسائل ديگر هيچگاه در نظرم نبوده است.
منظور من از سكوت، پيوستن فعالان خارج از كشور به آن نبوده است. آنها هر چه دل تنگشان مي‌خواهد بگويند و بنويسند.
و سرانجام منظور من از سكوت، حتي منع تحليل حرفه‌اي و كارشناسي تحولات سياسي ايران از نگاهي ناظر و بي‌طرف نبوده است.
از اين جهت، در اينجا اعلام مي‌كنم كه تا اول سال آينده، در مقام يك فعال سياسي به موضع گيري در برابر حوادث سياسي ايران نخواهم پرداخت و تنها از موضع يك كارشناس ناظر به وقايع خواهم نگريست و خواهم نوشت.
در مورد اين تصميم پيش از اين توضيح لازم را داده‌ام و نكته تازه‌اي براي گفتن ندارم.

No comments: