Wednesday, August 01, 2007

ايران بردار

ايران بردار
مهرداد شيباني m.shaibani@roozonline.com - پنجشنبه 11 مرداد 1386 [2007.08.02]
در مرداد ـ ماه مشروطيت، ماه آزادي ـ استاد محمد رضا شجريان براي نخستين بار از خواندن "مرغ سحر" در کنسرتش تن مي زندو انگار فضا را باز مي گذارد که صداي عارف مانند آغاز قرن زير آسمان ايران طنين بياندازد: از خون جوانان وطن لاله لاله.... لاله دميده ....
جواناني که صد سال پيش در "باغشاه" شکنجه مي شدند وحالا در "اوين" گرفتار اوباشي هستند که مي خواهند با استعمال "تخم مرغ پخته" و "شيشه نوشابه" ازآنها اعتراف به جاسوسي وبر اندازي بگيرند که نوع نرمش مدروز است.يکي از اين جوانان "مجيد توکلي" نام داردو21 روز از اعتصاب غذايش در اعتراض به شکنجه‌هاي طاقت فرسا و غيرانساني، گرفتن اعترافات دروغ و تحت فشار مي گذرد. مي خواهنداو راوادار کنند که بپذيرد روزنامه جعلي تهيه شده توسط بسيج دانشگاه کار اوست.
مادرش که حتي پول آمدن به تهران را ندارد؛ همه اندوه وتنهايي خود را فريادمي کند: "پسرم دارد مي ميرد."
شبيه اين حرف ها را همسر عبداله مومني مي زند: "همسرم بشدت تحت فشار است." هنوز هفته به آخر نرسيده که سعيدمرتضوي با آستينهائي که براي کشتار تازه بالا زده، به ميدان مي آيد. 16 نفر ديگر رابا برچسب "اوباش" به دار مي آويزند. سراغ فعالين اجتماعي مي آيند. حکم زندان عمادالدين باقي صادر مي شود ونه تنها براي خودش، براي همسرش و دخترش.
نوبت به روزنامه نگاران مي رسد. فرشاد قربانپور را مي برند و سهيل آصفي را بعد از غارت خانه اش، احضار مي کنند. دو روزنامه نگار کرد را هم در صف اعدام قرار مي دهند. همه نجات جان اين دو تن را مي طلبند، فقط صالح نيک بخت است که از سخنگوي قوه قضائيه هم تندتر حرف مي زند.
تمام هفته تصاوير ويدئوئي از ايران مي رسد و در سراسر جهان پخش مي شود. تکان دهنده ترينشان صحنه اعدام زني است به نام ايران. طناب دار را چنان بسته اند که با زجر تمام جان بدهد. دو مردهمراهش بر طناب مرگ رابوس زده اند وايران همچنان تا لحظات دراز در تشنج مرگ است. جايي گوينده اي مي گويد:- اين ايران است که بر دار است.
بابک احمدي در خانه عبداله مومني مي گويد: "امروز جمهوري اسلامي جمهوري وحشت است."
هاشم آقاجري همانجا مي گويد: "جامعه ما را کينه و نفرت پرکرده است."
کانون نويسندگان ايران، در آخرين بيانيه خود مي پرسد: «آيا سرانجامِ گفتن و نوشتن و سرودن در سرزمين ما بايد مرگ باشد؟ چه‌گونه مي‌توان کساني را به دستاويزِ "اقدام عليه امنيت کشور" به کام مرگ فرستاد که گناهي جز بيانِ آزادانة عقايد خود ندارند؟ ما هشدار مي‌دهيم که هيچ اقدامي "عليه امنيت کشور" فاجعه‌بارتر از حذف و نابودي نيروهاي آزادي‌خواه، مردمي و پيشرو نيست.»
و عباس عبدي بادرايت تمام پرده را از وحشت بزرگ پس مي زند: "حکومت اگر احساس قدرت و ثبات مي کرد، اينگونه با شعله و جرقه نارضائي در جامعه برخورد تند و خشن نمي کرد. البته آنها چون ميدانند، برخلاف ادعاهايشان قدرت آهنين نيستند، بيم دارند که هر جرقه اي و هر شعله اي بسرعت به حريقي سراسري تبديل شود و به همين دليل اينگونه برخورد مي کنند. شواهد نشان ميدهد که مسئله اتمي ايران، در طول اين دوماه فرصت نيز نه تنها حل نخواهد شد، بلکه احتمال بازگشت به وضع گذشته و حتي تشديد خطرات زياد است. با همين اعتقاد است که حاکميت سعي مي کند در دوماهي که فرصت جهاني دارد و با استفاده از فرصت و آرامشي که برقرار است سرکوب داخلي را تمام کند و آماده حوادث پس از دو ماه فرصت شود."
و مجريان اين سياست کسا ني اند از قماش سردار طلائي که يک روزنامه داخلي تصويري تمام عيار از آنها بدست مي دهد: "يارانش هنوز او را يک «سردار» مي دانند، حتي در کت و شلوار و بدون پيشوند فرماندهي. انساني است که مي شود «تا ابد برايش پا چسباند». منتقدانش هم او را يک «سردار» مي دانند. حتي بدون درجه هايش. براي آنها مرتضي طلايي نظامي اي است که شورا و شهرداري را با پادگان اشتباه گرفته و همه را به چشم نيروهاي تحت امرش مي بيند.طلايي اما بيش از هر چيزي خود را «بنده خدا» مي داند، يک اصولگرا که مرام سياسي اش «اصولگرايي اصلاح طلبانه» است، رفتارش «اصولگرايي اخلاق گرا» و فرهنگش «اصولگرايي مسجدمحور»."
مغز متفکر فرهنگي شان هم مهدي کلهر است که با فارسي خاصي حرف مي زند: "نمي‌دانستم كه رداي سياسي تك سايز يا فري سايز است، بلكه تصور مي‌كردم مثل رداي مديريت اجرايي است كه از اسمال سايز تا ايكس ايكس لارج در نوسان است كه در اين دو سال، بارها به مديران اجرايي نسبت داده شده است."
رئيس دولت اينان احمدي نژاد است. شيمون پرز او را "جوکي باورنکردني" مي خواند که "بمب اتم را بيشتر از خدامي پرستد"، و فاطمه آليا ـ نماينده اي از قماش رئيس جمهور- به صراحت تمام خبرمي دهد که احمدي نژاد هر دوشنبه " خدمت رهبري مي رسد، گزارش مي دهد ودستورات لازم را مي گيرد."
رئيس شوراي امنيت ملي شان هم دکترعلي لاريجاني است که اين هفته کشف مي کند: "برنامه هسته اي مانند نفس کشيدن است."
وقتي هم هاشمي رفسنجاني وضع کشور را "ويژه" مي خواند و دلايلش را بر مي شمارد، "بنده هاي خدا" به ميان مي آيند و ايز به گربه گم مي کنند.
هاشمي رفسنجاني که احتما ل دارد با جانشيني علي مشکيني در مجمع تشخيص مصلحت، جاي پاي محکمتري در ساخت سياسي پيدا کند، با اشاره به موضع مشترك رئيس جمهور آمريكا و نخست وزير انگليس مي گويد:"اين مسائل شرايط ويژه‌اي را براي كشورمان در مقطع فعلي ايجاد مي‌كند كه لازم است با سياستي بسيار دقيق و مدبرانه و حفظ اتحاد در داخل و حفظ و تقويت روابط دوستانه با كشورهاي منطقه كه در دوران رياست جمهوري خود من با تلاش‌هاي فراوان ايجاد شده بود، اين مقطع را پشت سر بگذاريم."
مجتبي هاشمي ثمره، که حالا مرتب هم در تيپ هاي تازه عکس مي اندازد، جواب مي دهد: "اگر منظور كساني كه اين مطلب را بيان كردند اين است كه كشور اكنون در حال پيشرفت و توسعه است مطلب درستي است."
مصطفي پور محمدي، هم حرف او را تکميل مي کند: "شرايط ايران هميشه ويژه بوده است چون هر روز جايگاه ما ارتقاء مي‌يابد."
لابد در چنين موقعيت "ويژه" اي است که علي لاريجاني که هفته پيش مي گفت "نياز به ضمانت امنيتي آمريکا" نداريم، اين هفته "حتي اگر آمريکا ضمانت امنيتي بدهد" را هم کافي نمي داند. او هم مثل احمدي نژاد بدون اتم نمي تواند نفس بکشد. و لابد مانند حسن روحاني براي پيشبرد اين سياست از مقام رهبري "دستور کتبي" هم دارد.
و درهمين شرايط ويژه که هر روز جايگاه ما ارتقاء مي يابد و کشور درحال پيشرفت وتوسعه است بعد از سهميه بندي بنزين و زمزمه تکرار الگوي آن در مورد برق نوبت به اعلام جيره بندي گازوئيل مي رسد.
خبر حذف شوراي پول و اعتبار هم لابد به دليل "ارتقاء وضعيت اقتصادي" است : يکي - تنگتر شدن حلقه محاصره بانکي است که اين هفته دويچه بانک آلمان هم به آن مي پيوندد، و ديگري اعلام مقامات مالي آمريکا در مورد تاثير تحريم هاي قبلي و تدارک تحريم هاي تازه از جمله توسط بانک جهاني.
در جبهه سياسي هم که براستي وضع "ويژه" است. عزت اله سحابي مي گويد: "آمريکا واسرائيل کم بودند، حالا اعراب هم تهديمان مي کند." اعرابي که بر اثر سياست خارجي" طلبکارانه" جمهوري اسلامي، هم به امريکا نزديکتر مي شوند و هم دوستي را جانشين دشمني با اسرائيل مي کنند.
هوشنگ امير احمدي، يک فعال سياسي، منظره را چنين مي بيند: "آمريکا فقط در چارچوب تحريم با ايران جلو نمي‌رود، بلکه سياستي چند وجهي دنبال مي‌کند که يک بخش آن تحريم است. کسب اجماع بين‌المللي عليه ايران در شوراي امنيت، ايجاد اتحاد در دنياي عرب و در منطقه عليه ايران يا ايجاد جنبش‌هاي قومي در کشور و کمک به نيروهاي دمکراسي خواه مخالف حکومت ساير جنبه هاي اين سياست هستند. آمريکا همزمان گزينه نظامي را هم روي ميز نگاه داشته است."در چهار چوب اين سياست، عربستان سعودي رسما کنفرانس صلح خاورميانه بر اساس طرح بوش را مي پذيرد و وزراي امور خارجه اردن و مصر به نمايندگي از اتحاديه عرب اين هفته به اسرائيل مي روند و عملا تابوي عدم روابط اعراب با اسراييل را مي شکنند.
وزراي خارجه و دفاع آمريکا براي بستن يک قراداد 60 ميليارد دلاري با کشورهاي متحد خود به منطقه مي آيند و کوندو ليزارايس صاف و ساده مقصداز اين سفر ومعامله را شرح مي دهد: "اين تلاش ها منجر به تقويت جريان هاي ميانه رو و حمايت از استراتژي گسترده تري مي شود که در جهت مقابله با نفوذ منفي ايران، سوريه، حزب الله و القاعده است."
اگر صد سال بعد از انقلاب مشروطيت جامعه ايران آزادي يک قرن پيش را داشت، روزنامه ها درمي آمدند و عشقي و عارف در شعر و ترانه نداي آزادي مي دادند، اين سخن عباس عبدي بايدتيتر اول مطبوعات مي شد: "من به لحاظ تحليلي معتقدم جامعه ايران فروپاشيده است. شرايط ايران بيشتر شبيه شرايط اتحاد جماهيرشوروي قبل از فروپاشي است."
عشقي اين سخن بابک احمدي رادستمايه شعري مي کرد: "ايستادن در برابر اهريمن استبداد و ارتجاع و شجاعت در برابر تلاش حاکمان براي مرعوب کردن ما وظيفه ماست."
و اين فرياد اکبر گنجي، در شعر علي اکبر دهخدا جاري مي شد: "ما را چه مي شود که بر زنداني شدن عزيزانمان چشم مي پوشيم؟ آن انساني که مي توانست بگريد کجا رفت؟ بر سر آن آرمانهاي شريف اخلاقي چه آمد؟ از کجا به کجا رسيده ايم؟ اين سقوط اخلاقي- معنوي که جز به مصرف به چيز ديگري نمي انديشد چگونه در ما پديد آمد؟ چرا اين همه دروغ مي بافيم؟ اين خود خواهي و خود بزرگ بيني بيمارگونه در ما چگونه پديد آمد؟ چرا کسي بي رحمانه ما را سرزنش نمي کند ؟ چرا سکوت در مقابل ظلم و بيداد؟"
و در اين مرداد داغ پر بيداد، اهريمن استبداد سخت در کار است، مرغ سحر بر بال صداي شجريان نمي نشيند و تنها صداي عارف جاريست:- از خون جوانان وطن لاله.... لاله.... لاله دميده است
.

No comments: