Saturday, August 04, 2007

انتخاب راه اشتباه در مورد ايرا ن اينترنشنال هرالد تريبون -

انتخاب راه اشتباه در مورد ايران
اينترنشنال هرالد تريبون -
یکشنبه 14 مرداد 1386 [2007.08.05]
کريم سجاد پور
به نظر مي رسد که اعلام خبر فروش 20 ميليارد دلاري اسلحه توسط آمريکا به متحدان عرب اين کشور به تلافي نقش قدرتمندانه اي که ايران در خاورميانه بازي مي کند، شبيه صفحاتي از کتاب راهنماي جنگ رولاند ريگان است: همزمان شدن ايجاد مانع براي ايران و وادار ساختن اين کشور به خريد اسلحه به جاي کمک به بازسازي اقتصاد ويران شده اش که کشور را به ورشکستگي نزديک تر مي کند.
اما اين روش يک ايراد بزرگ دارد و آن اين است که نفوذ فزاينده ايران در منطقه به دليل داشتن نيروي نظامي قدرتمند و يا هزينه هاي آن نيست (عربستان در حال حاضر چهار برابر ايران هزينه کرده است)، بلکه دليل آن استفاده از نيروهاي نظامي سبک در منطقه و به منظور ضربه زدن به نيروهاي به مراتب قوي تر اسرائيل و آمريکا در منطقه است. مسلح کردن هرچه بيشتر همسايگان عرب ايران با سلاح هاي فوق پيشرفته ميليارد دلاري راه حل اين مسئله پيچيده نيست.
در جنگ سردي که توسط بعضي از اعضاي کابينه بوش براه افتاده است، ايران جاي اتحاد جماهير شوروي سابق را گرفته و تندرو هاي طرفدار ايران هم همان کمونيست ها هستند. درحالي که چنين برخوردي با قدرت و نفوذ ايران در سطح جهاني مي شود، در سطح منطقه اي هم مسلما نيروهاي موازي وجود دارد. ايران و آمريکا هر دو تمايل دارند که با جنگ ايدئولوژيکي در خاورميانه تغييراتي بوجود بياورند و هردو مناقشات عراق، فلسطين، لبنان و خليج فارس را عرصه نبردي مي دانند که به فراتر از قلب منطقه کشيده خواهد شد.
تهران هم مانند مسکو از زمان آغاز انقلاب در ايران در سال 1979 به گروه هاي نظامي سخاوتمندانه کمک مالي کرده و اسلحه در اختيارشان گذاشته است. بر خلاف اتحاد جماهير شوروي، ايران امروز قصد دارد قدرت و نفوذ خود را در در خاورميانه از طريق انتخابات دموکراتيک به دست بياورد و خنده دار اين است که روحانيون ايران که بر سر قدرت اند، از برگزاري انتخابات منصفانه و آزاد در کشور خودشان، جلوگيري مي کنند. پيروزي حماس در فلسطين، اخوان المسلمين در مصر، حزب الله در لبنان و شيعه ها در عراق براي ايران به مثابه اين است که دوستان اسلام گرايشان در مبارزه شان براي بدست آوردن ذهن و قلب مردم منطقه، بر ليبرال هاي غرب زده پيروز شده اند. رهبر ايران، آيت الله خامنه اي گفت: "امروز، اگر در هر کشور اسلامي رفراندوم برگزار شود، مردم به افرادي راي مي دهند که طرفدار اسلام و مخالف آمريکا هستند".
خامنه اي از اين حرف، هدفي دارد. نظرسنجي هايي که از اعراب شده است نشان مي دهد که رئيس جمهور تندرو ايران، محمود احمدي نژاد، دبيرکل حزب الله لبنان، حسن نصر الله و رهبر حماس، خالد مشعل محبوب ترين چهره هاي منطقه اند. طبق برخي از نظرسنجي ها نزديک به هشتاد درصد مصري ها و اردني ها از آمريکا بدشان مي آيد. اگر زنگ خطر احساسات ضد آمريکايي در کشور هاي عرب در گذشته به صدا در مي آمد، ممکن بود حاصل مشکلات اجتماعي و کمي هم سياسي تلقي شود، دولت بوش با اصرار بر مسئله دموکراسي در خاورميانه اين دو مقوله را به هم گره زده است.
اما بلندپروازي هاي ايران براي جلو دار بودن در خاورميانه اي که اکثريت آن سني هستند، در نهايت به دليل شيعه و ايراني بودنشان، بي نتيجه خواهد بود. اگر شکاف هاي موجود بين سني و شيعه را کنار بگذاريم، اتحاد مسلمانان هرگز با اختلاف ميان اعراب و ايراني ها کنار نخواهد آمد. در ضمن با وجود محبوبيتي که احمدي نژاد دارد، اگر با دقت بيشتري به قضيه نگاه کنيم، در مي يابيم که محبوبيت ايران در ميان مردم کوچه و بازار دنياي عرب بيشتر شبيه احساسي است که مردم کشورهاي آمريکاي لاتين به کاستروي کوبا داشتند؛ سياست هاي مخالفت او بسيار جالب بودند، البته از راه دور و آنها اين سياست ها را براي کشور خودشان نمي پسنديدند.
نظرسنجي ها نشان مي دهد که مردم خاورميانه دلشان نمي خواهد در جمهوري اسلامي ايران يا در کشوري مثل عربستان که سختگيري هاي مذهبي بشدت رواج دارد زندگي کنند و جايي مثل دوبي که از لحاظ اقتصادي رو به پيشرفت است و از لحاظ اجتماعي آزاد و از لحاظ سياسي منطقي است را براي زندگي ترجيح مي دهند.
در يک دنياي ايده آل، ايران و آمريکا با در نظر گرفتن اين نکته مهم که هردو کشور منافع زيادي در صورت ايجاد ثبات در افغانستان و عراق و مبارزه با القاعده نصيبشان مي شود، هر کدام مي توانستند براي بلند پروازي هاي خود در منطقه، تلاش کنند. اما 28 سال عدم اطمينان دائمي و روابط غلط که با گستاخي هاي دولت بوش و احمدي نژاد صحنه اي تيره ايجاد کرده است، فقط چند راه حل مناسب را باقي گذاشته است؛ براي نفوذ ايران در منطقه نمي شود مانعي ايحاد کرد يا از طريق نظامي با آن مقابله کرد. و همين مسئله در مورد مناقشه فلسطين و اسرائيل هم وجود دارد، هيچ يک از طرفين ديگري را "شريک صلح" خود نمي داند.
بي طرفي مي تواند به پيروزي منجر شود، بعيد به نظر مي رسد که ادامه جنگ از طريق نماينده هاي اين دو کشور در خاورميانه به اين نتيجه منجر بشود، جنگ سال گذشته در لبنان را درنظر بگيريد: اين جنگ پيروزي نداشت، تعدادي غير نظامي که لازم نبود کشته يا زخمي بشوند و زميني حاصلخيز براي گروه هاي سني تندرو فراهم مي شود که مخالف آمريکا، ايران و نفوذ شيعيان هستند. ادامه اين جريان منجر به کشته و زخمي شدن افراد غير نظامي بيشتري در عراق و سرزمين هاي فلسطين مي شود و در صورتي که برخورد نظامي بين ايران و آمريکا صورت بگيرد کشور هاي نفت خيز منطقه تغييرات فاحشي را در اقتصاد جهاني ايجاد خواهند کرد.
در اين موقعيت فروش 20 ميليارد دلاري اسلحه به کشورهاي منطقه فقط به آتش دامن مي زند و به قدرت نرم ايران هيچ آسيبي نمي رساند. بهتر بود آمريکا اين 20 ميليارد دلار را در براي تغيير بنيادين در تعليم و تربيت و اقتصاد خاورميانه خرج مي کرد و براي ايجاد بازار و جامعه اي مثل دوبي تلاش کرد که در آن عرب هاي جوان درباره قوانين اسلامي بجاي بمب اسلامي و اينکه جمهوري اسلامي ايران نظامي برگزيده نيست که استحقاق اين تمجيد ها را داشته باشد، بلکه يک تجربه سياسي شکست خورده است که بايد از آن دوري کرد، نه اينکه آن را تکرار کرد، حرف مي زنند.
منبع: اينترنشنال هرالد تريبون، 3 اوت 2007

No comments: