گفت وگو با دلارام علي محکوم به شلاق و 34 ماه زندان: - یکشنبه 17 تیر 1386 [2007.07.08]
اميد معماريانo.memarian@roozonline.com
"آن ده ضربه شلاق دربرابر دوسال و ده ماه زندان هيچ ارزش حکمي ندارد و بيشتر توهين آميز است، توهين به جامعه مدني و فعالان زنان." اين را دلارام علي، فارغ االتحصيل 24 ساله رشته مددکاري اجتماعي و يکي از جوانان فعال درجنيش زنان مي گويد که براي شرکت درتجمع خرداد ماه سال گذشته زنان درميدان هفتم تير، حکمي غيرقابل پيش بيني گرفته است:34 ماه زندان و 10 ضربه شلاق! چهار سال قبل هنگامي که تنها بيست سال داشت، او را براي شرکت در ميزگردي با حضورجوانان فعال درسازمان هاي غيردولتي به روزنامه دعوت کردم. موضوع ميزگرد شرکت و يا عدم شرکت درانتخابات دوم شوراهاي شهر بود. مي گفت که "حتي اگر مطمئن باشم هيچ روزنه اميدي وجود ندارد، مخالفتم را با راي ندادن نشان نخواهم بود." خوشبين بود ومطمئن. دائما ازآموزش حرف مي زد و افزايش آگاهي هاي اجتماعي. سازمان هاي غيردولتي را مجرايي براي عملي کردن آنچه به آن معتقد بود پيدا کرده بود و درميان خيل جمعيتي جاي مي گرفت که مجذوب سحر جامعه مدني شده بودند. امروز اما به پاس همه تلاش هاي چندساله اش، يک حکم زندان وشلاق در دست دارد. وقتي ديشب درتهران با او تماس گرفتم، اگرچه درصدايش تعجب بود و اندکي نگراني، اما کاملا به آنچه مي کند، مطمئن بود. پخته تر بود و صريح و البته پنداري مصمم تر ازهميشه. او درگفت وگويي با "روز" ازروزي که حکم مانونس زندان را دريافت کرد، واکنش خانواده نسبت به ثمره فعاليت هاي اجتماعي اش، پيام احکام سنگين براي فعالان جنبش زنان، واکنش رسانه ها به اين صدور اين حکم و برنامه هاي آينده اش سخن گفته است که درزيرمي خوانيد.
با توجه به نامتعارف بودن مجازاتي که براي شرکت درتجمعي مسالمت آميز براي شما و ديگر دوستانتان درنظر گرفته شده، وقتي که حکم سي وچهار ماه زندان وده ضربه شلاق را ديديد، چه احساسي داشتيد؟من براي دريافت حکم تنها رفتم. وقتي خواندم خيلي تعجب کردم. چند باربرگه را بالا و پايين کردم ببينم کجاي آن نوشته که مثلا تعليقي است. ازقاضي پرسيدم اجازه بدهد حکم را يادداشت کنم. وقتي نوشتم، قاضي گفت حکمي را که نوشتي بده ببينم چيست؟ ديد و گفت که تا بيست روز مي توانيد تقاضاي تجديد نظر کنيد. اگر چک نمي کرد فکر مي کردم اشتباه نوشتم. چون به نظرم غيرواقعي مي آمد. شب قبل ازرفتن به دادگاه همه احتمالات را درنظر گرفته بودم و فکر مي کردم آخرش چيزي مثل ديگر فعالان زن باشد مثل شش ماه زندان و يکي- دوسال تعليقي. خيلي عصباني شدم به خاطر آن ده ضربه شلاق. چون که آن ده ضربه شلاق دربرابر دوسال وده ماه زندان هيچ ارزش حکمي ندارد وبيشتر توهين آميز است، توهين به جامعه مدني و فعالان زنان. ديگر اينکه بعد ازمعرفي من درحکم نوشته بود که "با استناد به سازمان اطلاعات استان تهران و اقاريرمتهم درخصوص خواندن سرود و سردادن شعار، بزهکاري ايشان محرز ومسلم شده است" وبعد استناد کرده بود به ماده هاي 500، 610 و618 قانون مجازات اسلامي و براي تبليغ عليه نظام به شش ماه، براي شرکت دراجتماع غيرقانوني به دوسال وبراي اخلال درنظم عمومي به چهارماه وده ضربه شلاق درنظر گرفته بود. بعد ازحکم من، حکم خانم اقدام دوست آمد که سه سال زندان داشت. نکته اينکه همه متهمان پرونده از اتهام تبليغ عليه نظام واخلال درنظم عمومي تبرئه گرفتند وتنها متهم به شرکت درتجمع غيرقانوني شدند. ولي تنها کسي هم که تا الان به تبليغ عليه نظام متهم شده من هستم.
عده اي احتمال مي دهند آن بخش حکم که مربوط مي شود به تبليغ عليه نظام به دليل انتشار عکسي ازشما باشد که توسط پليس روي زمين کشيده مي شويد وبرمي گردد به ماجراضرب وشتم توسط پليس که منجر به شکايت شما از نيروهاي پليس زن درسال گذشته شد. با اين تفسير موافقيد؟ خيلي ها به همين موضوع اشاره مي کنند. وقتي دردادگاه پليس اتهامات من را قرائت مي کرد اشاره کرديم که ما درنظم عمومي اخلال ايجاد نکرديم، بلکه اين پليس بوده که با ضرب وشتم درنظم عمومي اخلال ايجاد کرده. ما درپياه رو نشسته بوديم که پليس مارا به وسط خيابان کشاند وبعد هم ضرب وشتم. همان جا دردفاعيات مکتوب خود نيزاشاره کرده ايم که ما خودمان شاکي پرونده هستيم وازنيروي انتظامي به خاطر نحوه برخوردش شکايت کرديم. منتها تا جايي که من مي دانم دادسراي تهران اين پرونده را به دادگاه انقلاب داده است. يعني حتي پرونده شکايت ما هم ديگر دست دادسراي تهران نيست. ما گفتيم که دراين مورد ما شاکي هستيم، شما نمي توانيد ازما شکايت کنيد. من آنجا مورد ضرب وشتم قرارگرفتم، من دستم شکسته ومن بايد شکايت کنم نه شما. ولي ظاهرا يکي ازمصاديق تبليغ عليه نظام همان عکس است و آنها هم به آن استناد کرده اند.
يعني اگرپليس درخيابان يکي را مورد ضرب وشتم قرار بدهد وبعد يک نفرعکس اين ماجرا را منشتر کند، آن کسي که کتک خورده مورد سوال قرار مي گيرد؟ بله، همين طوراست. البته مثال دقيقي نيست ولي مي توانم بگويم براي نمونه آقاي باطبي هم همين طور بود. ايشان ازکسي نخواسته بود که عکسي از او بگيرد. يک عکسي ازايشان دريک تجمع گرفته شده بود. اما او متهم تشخيص داده شده به دليل اينکه گفتند چرا پيراهن خوني را بالا گرفته؟ حالا فرقش با من اين است که او حداقل يک پيراهن خوني را بالا گرفته بود، ولي عکس من را درحين کتک خوردن وروي زمين کشيده شدن گرفته بودند وخودم هم هيچ کنترل وانتخابي روي آن وضعيت نداشتم.
وقتي رفتيد حکم رابخوانيد همان قاضي که حکم راصادر کرده بود، آن را به شما نشان داد؟ بله، آقاي صلواتي، قاضي شعبه 15 دادگاه انقلاب هستند ودادگاه هم با رياست ايشان برگزارشد وحکم را ازاو دريافت کردم.
وقتي حکم را خوانديد ازقاضي نپرسيديد که چطور به اين جمع بندي رسيده است؟ والله، من يک مقداري اولش شوکه شدم و به علاوه به نظرم بحث فردي با قاضي موضوعيتي ندارد. چون من همه حرفهايم را دردادگاه به قاضي زده بودم. چون به وکيلم هم اجازه دفاع شفاهي داده نشده بود و خودم فقط دردادگاه صحبت مي کردم. ايشان در دادگاه اشاره کرده بود که مي دوني چه کار مي کني؟ مي دوني براساس حرفهاي تو من حکم صادر مي کنم؟ مي دوني که ممکن است چه اتفاقي برايت بيافتد؟ و درواقع خيلي دردادگاه سعي کرد با من مانند بچه اي برخورد کند که يک بارگول خورده ام ومي دانم چه چيزي درانتظارم است وبايد حالا اظهار پشيماني بکنم. خوب، اين اتفاق دردادگاه نيافتاد و بعدش اين حکم صادر شد. بنابراين من وارد ديالوگ با قاضي نشدم. وقتي به ايشان گفتم يک کاغذ بدهيد تا از روي حکم رونويسي کنم با تعجب به من نگاه مي کرد وگفتند که آيا اعتراض داري به حکم؟ گفتم حتما اعتراض دارم. يک حالت توهين آميزي که درجاهاي مختلف حکم مي شود ديد درسخن ايشان بود که مثلا فکر مي کني براي کاري که کردي عادلانه نبود که چنين حکمي به تو بدهيم؟ گفتم اگر مي دانستم بايد براي رويت حکم بيايم، خودم نمي آمدم. چون همان طوري که مي دانيد، آنها بايد حکم را براي وکيل پرونده بفرستند ودر نامه اي که ازطرف دادگاه براي من آمده بود چيزي ننوشته بودند و چون چيزي نوشته نشده بود به آنجا مراجعه کردم.
تا کي درمورد حکم صادر شده تقاضاي تجديد نظر خواهيد کرد؟ طي روزهاي آينده و قبل از به پايان رسيدن مهلت، تقاضاي تجديد نظر خواهيم کرد. خوشبختانه اين حق براي ما محفوظ است. هرچند ممکن است اين حکم براي ما عادلانه نباشد ولي اين کاررا خواهيم کرد و منتظر خواهيم ماند. چون فکر مي کنيم حق ماست واگر نه ديگر بايد تاوانش را بدهيم والبته خواهيم داد.
هيچ وقت فکر مي کردي به دليل شرکت در يک تجمع مسالمت آميز مدني که درچارچوب قانون اساسي ديده شده است و يک سري ازفعالان اجتماعي درآن شرکت مي کنند، با چنين سرانجامي مواجه شوي؟هيچ وقت فکر نمي کردم. مطمئن بودم که برخوردي درسطح گفت وگوي انتقادي اتفاق خواهد افتاد، ولي فکر نمي کردم روزي برسد که سطح برخورد به دو سال ده ماه زندان و ده ضربه شلاق برسد. واقعا قابل پيش بيني نبود. به هرحال دريافته بودم که دولت بي نمي تابد و با هر حرکتي که درآن نوعي اعتراض باشد برخورد مي کند. اما نمي دانستم آستانه تحمل اينقدرپايين امده باشد.
يک تفاوتي بين احکام شما و خانم ديگر (احمدي خرساني، اردلان و..) وجود دارد. به نظر مي رسيد با توجه به اينکه کلا اين پرونده سياسي به نظر مي رسد تا قضايي، با فاصله گرفتن از ماجرا، حکم هاي ملايم تري براي فعالان زنان صادر شود و عملا موضوع به سوي ختم شدن پيش برود. اما الان برعکس شده است. تحليل خاصي نسبت به اين موضوع داريد؟ به چند شکل مي توان اين موضوع را تحليل کرد. اول آنکه ما درشعبه هاي مختلفي دادگاهي شديم. يعني شعبه هايي که آنها درآن دادگاهي شدند با شعبه اي که من دادگاهي شدم فرق مي کند. البته قاضي پرونده من براي بقيه حکم هاي سبک تري داده بوده است. يعني قاضي اي نبوده که فقط براي پرونده من حکم صادر کرده باشد. ولي مي توان اينگونه نگاه کرد که بعد از حرکت سيزده اسفند نگاهشان اين بوده که اين يک زنگ خطري براي بقيه است که مي تواند تبديل به رويه شود و گفتند ما از اين به بعد احکام سنگيين خواهيم داد. اين موضوعي است که با احکام ديگر مشخص خواهد شد. از زاويه ديگر، اين به نوعي زهرچشم گرفتن شخصي از يک نفراست که همان موقع فعاليت هايش متوقف نشده و بعد ازبيست ودوم خرداد به فعاليت هايش ادامه داده است. البته اشاره کنم دوستاني که دراين پرونده به عنوان برنامه ريزمتهم شدند، پرونده ديگري هم دارند که درواقع آن احکام تعيين کننده حکمشان است. چون اينها شش ماه زندان ودوسال تعليق گرفته اند واگر حکم ديگري برايشان صادر شود، احتمالا تعليق به جريان خواهد افتاد. آن موقع حکمشان با حکم من فرقي نخواهد کرد.
وقتي خانواده تان ديد چنين حضوري در جامعه مدني به چنين نتيجه اي منجر شده است، چه واکنشي داشتند؟ چون آنها به اندازه من و آدم هايي مثل من درگير اين موارد نيستند شوک بيشتري به آنها وارد شد و طبيعتا درچند روز اول اين شوک آنقدر شديد بود که فکر مي کردند شايد بهترين راهش اين باشد که من فعاليت هايم را قطع کنم و يا هراقدام ديگري که بتواند به وضعيت من کمک کند. ولي آن تشنج و استرس اول ماجرا بود که سپري شده است. آنها ازهمان اول مي دانستند که من اشتباهي نکرده ام که حالا بخواهم تاوان آن را پس بدهم و اين کاري خارج ازمن است که دارد به اشتباه اتفاق مي افتد. يعني براي شرکت دريک تجمع مسالمت آميز دوسال وده ماه حکم زندان گرفتن حکم اشتباهي است. نه اينکه تجمع کار اشتباهي بوده است. طبيعتا آنها مثل هرکس ديگري اين حق را براي من محفوظ مي دانند که من به عنوان انسان حق دارم خودم تصميم بگيرم که چه کنم و چه رويه اي را در قبال اين حکم درپيش بگيريم و خانواده ام هم به عنوان يک حامي مثل دوستان درکنارم خواهند بود و به هرتصميمي که بگيرم احترام خواهند گذاشت ودرواقع تصميم گيري به عهده خودم است.
آيا اخبار ازاين دست دررسانه ها به اندازه کافي مورد توجه قرارمي گيرد وبه آن پرداخته مي شود؟شما بهترمي دانيد که وضعيت مطبوعات هم چندان بهترازبخش هاي ديگر نيست. همين چند روزپيش روزنامه هم ميهن توقيف شد و ايلنا بسته شده است. اما چند روزپيش يکي از روزنامه ها، واقعا خبررا درحد يک خط ودر قسمت مثلا ديده ها وشنيده ها مطرح وسعي کرده بود به آن نپردازد. درحد يک خبردوخطي که دلارام علي به فلان قدر زندان محکوم شد. اما اينکه رسانه ها بيايند مطلب بنويسند و به زواياي مختلف ماجرا بپردازند و احکامي ازاين دست را نقد کنند، وجود ندارد. من فکرمي کنم بيشتر اين گونه اطلاع رساني ها دراينترنت اتفاق مي افتد وفقط روزنامه ها اکتفا مي کنند به کارکردن خبرش که در دوخط تنظيم شده واشاره است به اصل خبر.
فکرمي کنيد با توجه به ماهيت اتهام برعليه شما وديگرزنان، نحوه صدور حکم وهمه ماجراهايي که اين روزها برسرجامعه مدني ايران مي ايد، زندان رفتن شما به چه معني خواهد بود؟ اين اتفاق تاثير خودش را خواهد گذاشت. کما اينکه همين الان هم تاثيرخودش را گذاشته است. اين اتفاق ها باعث مي شود فعالين جامعه مدني به همديگر نزديک بشوند وبيشتر به هم پيوند بخورند وهمکاري کنند. نه اينکه بگويم مهم نيست که آدم بخواهد دوسال وده ماه برود زندان ولي مهم اين است که بقيه چه چيزي ازاين زندان مي گيرند. معتقدم که هيچ اتفاقي نخواهد افتاد و اين جنبش پرشورتر ازگذشته به کارخود ادامه خواهد داد و اين پيوندها خيلي جدي خواهد شد. کما اينکه طي چند ماه گذشته که احکام مشابهي براي فعالان جنيش زنان صادر شد سعي کرده ايم که پيوندهاي قوي تري باهمديگر داشته باشيم و مطمئنتر هستيم که راه درستي را درپيش گرفته ايم.
نگران نيستيد که يک روزحکمتان اجرا شود؟ حقيقتش نه اينکه اصلا نيستم. ولي اينقدر برجسته نيست که فکر کردن من را تحت الشعاع قراردهد. يعني دغدغه اين را ندارم که مثلا من دارم مي روم زندان يانه؟ بيشتر نگران اين هستم که چه کارهايي بايد بکنم حتي اگر قرارباشد دوسال درآينده بروم زندان چطور اين کار را بايد بکنم. خيلي کارهاست که بايد بيرون انجام بدهم حتي اگر بخواهم بروم آنجا.
به زندان رفتن يک فارغ التحصيل 24 ساله دانشگاه که اميدهاي بسياري دارد تا دولت، جامعه مدني و مجموعه هاي ديگردر رسيدن به آرزوهايش درکنارش باشند، درحالي که خودش هم براي بهبود وضعيت جامعه اي که درآن زندگي مي کند ساعي است، چگونه تصويري است؟ اين تصوير را منتقل مي کند که آستانه تحمل دولت مدام درحال پايين آمدن است. اگر قبلا براي دکتر زرافشان و يا آقاي گنجي حکم زندان داده مي شد، امروز براي يک دختر بيست وچهارساله داده مي شود و فردا ممکن است براي يک دختر هجده ساله باشد. تحمل همچنان پايين مي آيد و نشان مي دهد که حتي کوچکترين اعتراض درچارچوب قانون را هم دولت برنمي تابد وبرخورد مي کند و شديدترين برخورد هم مي کند.
No comments:
Post a Comment