Sunday, July 22, 2007

گر پسرم اعدام شود، من هم مي ميرم

امادر عدنان حسن پور در گفت و گو با روز:
- دوشنبه 1 مرداد 1386 [2007.07.23]
سامان رسول پورs.rasoulpour@gmail.com
حاج خانم، مادر پسري است که برايش حکم اعدام صادر کرده اند:عدنان حسن پور، روزنامه نگار کرد که برايش حکم اعدام صادر شده.عايشه ايماني مادراين روزنامه نگار مريواني مي گويد: "خون من به خون عدنان وابسته است؛ اگر بلايي بر سر او بيايد معلوم نيست چه اتفاقي براي من رخ مي دهد".مادرعدنان حسن پور به پرسشها، مختصر و مفيد پاسخ دادو از تاثير اين حکم بر زندگي خود و تنها پسر همراهش گفت.
حاج خانم شما کي با خبر شديد که براي پسرتان حکم اعدام صادر شده؟ روز سه‌شنبه هفته گذشته بود که خبردار شدم.
لحظه اي که خبر را شنيديد چه احساسي داشتيد و چه واکنشي از خودتان نشان داديد؟ خشکم زد. دو روز نتوانستم هيچ غذايي بخورم و فقط گريه كردم. در حال حاضر هم تمامي دوستان و اقوام در كنارم هستند و فقط به من دلخوشي مي‌دهند.
آخرين باري که عدنان را ملاقات کرديد چند روز پيش بود؟ روز شنبه 24 تيربود، كه يك ساعت بعد از ملاقاتمان عدنان را از زندان خارج و به مكان نامعلومي بردند. آن روز عدنان خيلي عادي و مثل هميشه بود. نه از حكم خبر داشت و نه از اينكه قرار است او را به مكان ديگري ببرند.
فکر مي کنيد چرا براي پسرتان حکم اعدام صادر کرده اند؟ من فكر مي كنم اين حكم كاملاً ناعادلانه است و دست كسان ديگري در اين ماجرا است....
در حال حاضر چه کسي مسئوليت خانواده را بر عهده دارد و شما با چه کسي زندگي مي کنيد؟ درحال حاضر بيشتر مسئوليت خانواده بر عهده من است و با پسر ديگرم كه از عدنان كوچكتر است زندگي مي‌كنم.
عدنان از نظر شما که مادرش هستيد چه نوع پسري است؟آيا شما در کل از پسرتان راضي هستيد؟ پسري آرام، باسواد و عاقل است. كاملاً از او راضي هستم. از چشمهاي خودم بيشتر دوستش دارم.
از دوران کودکي عدنان بگوييد.عدنان در دوران بچگي چطور پسري بود؟ پسري آرام و دوست داشتني. هرگز به هيچ كس آزاري نرسانده است. هميشه مشغول خواندن كتاب و روزنامه بود. هروقت كه چند ساعت مطالعه مي كرد كاملاً شاد و خوشحال از اتاقش بيرون مي‌آمد و شروع مي‌كرد به شوخي كردن و برعكس هروقت كه از چيزي ناراحت بود به كتاب پناه مي‌برد.
اين حکم چه تاثيري در زندگي شما داشته است؟ اين حكم به تمام زندگي ما لطمه زده. كار ما فقط گريه و ناراحتي است. خون من به خون عدنان وابسته است و اگر اين حكم اجرا شود معلوم نيست چه بلايي به سرم مي آيد.من هم مي ميرم.
فکر مي کرديد يک روز براي پسرتان حکم اعدام صادر شود؟ هرگز.
بزرگترين آرزويي که الان داريد چيست؟ تنها آرزوي من آزادي پسرم است.اگر بخواهيد به عنوان يک مادر سخني بگوييد با قاضي اي که حکم را صادر کرده چه مي گوييد؟ به او مي‌گويم كه تو اين حكم ناعادلانه را صادر نكرده‌اي و اين حكم يك قاضي نيست!
واکنش مردم چي بوده؟ آيا کسي در اين مورد با شما تماس مي گيرد؟اگر تماسي مي گيرند چي به شما مي گويند؟ هر روز نزديك صد بار تلفن خانه به صدا در مي آيد وهميشه خانه‌مان پر از مهمان است. همه ناراحت هستند و با ما ابراز همدردي مي‌كنند.
درخواست شما از مسئولان و همچنين نهادهاي حقوق بشري چيست؟ از مسئولان درخواست دارم بطور عادلانه‌ به اين قضيه رسيدگي كنند و دست ياري را به سمت نهادهاي حقوق بشري دراز مي‌كنم و فقط اين را مي‌گويم كه ما را تنها نگذاريد
از مکان نگهداري عدنان و هيوا اطلاعي داريد؟ هيچ اطلاعي نداريم و اين بيشتر از همه چيز ما را نگران كرده.اگر عدنان را ببينيد اولين چيزي که به او مي گوييد چيست؟ از ته دل خوشحال مي شوم و مي‌گويم كه هيچوقت اين حكم ناعادلانه را قبول نكن. به خدا توكل كن وصبور باش.ارتباطي با مادر هيوا بوتيمار داريد؟ وضعيت انها پس از صدور حکم اعدام براي پسرشاون چطور است؟ پدر و مادر هيوا در روستا هستند و ظاهراً هنوز كسي دلش نيامده كه اين خبر را به آنها بدهد! با همسر هيوا ارتباط داريم وضعيت او خيلي بد است. واقعاً تنهاست...با توجه به فشارهاي داخلي و خارجي که براي ابطال اين حکم در جريان است، فکر مي کنيد اين حکم اجرا بشود؟ انشاالله هيچوقت اين حكم اجرا نمي‌شود
.

No comments: