وبلاگ وارش روز نویس آسیه امینی
در راه برگشت از تاکستانم...
در تاکستانم. تازه از آقچه کند برگشته ام. با اهالی روستا حرف زدم. مردم از ازدحام مامورانی می گویند که برای سنگسار جعفر کیانی اعزام شده بودند.
مردی می گوید : خبر از قزوین اگر نیم ساعت زودتر رسیده بود حکم، اجرا نمی شد! می پرسم خبر؟ یعنی چه؟ می گوید ظاهرا از آنجا خبر آورده بودند که حکم اجرا نشود! ولی دیر رسید.
دلم نمی آید بگویم : چه ساده ای مرد! حالم بد است. و شنیده ام در تهران سخنگوی قوه ی قضائیه از استقلال قاضی سخن گفته است! هم ایشان چندی پیش از بخش نامه رئیس قوه ی قضائیه نگفته بودند؟ واینکه این حکمها نه صادر می شود و نه اجرا؟
خونهای خشکیده بر گودال جعفر هنوز تازه اند و دستکشهای خونی مجریان و سیگارهای افرادی که معلوم است چقدر عصبی بوده اند... و ....
در تاکستانم. سه سال پیش هم برای مریم .ع. به اینجا آمدم. او محکوم به اعدام بود و الان در گوشه ای از این شهر دارد مثل همه ی ما - و شاید کمی سخت تر- زندگی می کند.
مکرمه در زندان قزوین حال خوشی ندارد. ظاهرا دیروز خبر را شنیده است و خواسته که خود زنی کند اما نگذاشته اند.
چه کسی تضمین می کند این زن سنگسار نخواهد شد؟ چه کسی تضمین می کند که استقلال قاضی این بار نیز جلوی تضمینهای دیگر قد علم نخواهد کرد؟
در دادگستری تاکستان نگاه ها همه خاکستری است.
No comments:
Post a Comment